جیسون دووال (Jason Duval) و لوسیا کمینوس (Lucia Caminos)، دو شخصیت اصلی GTA 6، تنها یک زوج جنایتکار نیستند؛ براساس آنچه تا به الان دیدهایم، رابطه پرجزئیات و مملو از تنش آنها باعث شده که انتظار داشته باشیم شخصیتهایی چندلایه و عمیق با رابطهای ملموس به تصویر کشیده شوند که بعد انسانی جالبی به روایت بازی میبخشند.
همانطور که در اطلاعات رسمی بازی اشاره شده، جیسون در میان کلاهبرداران و خلافکاران بزرگ شد و با پیوستن به ارتش تلاش کرد از گذشتهاش فاصله بگیرد، اما در نهایت سر از دنیای خلافکاران فلوریدا درآورد. او مردی است که بین میل به نجات و فرار از گذشته، با واقعیت اجتنابناپذیر زندگی در حاشیه قانون دست به گریبان است و شاید ملاقات با لوسیا، نقطه عطفی در مسیر سقوط یا نجات او باشد. و باید بگوییم که همین جمله آخر باعث شده سوالات و تئوریهای جالبی در مورد سناریوهای احتمالی رابطه این دو شکل بگیرد.
در سوی دیگر، لوسیا اصالتاً اهل Vice City است؛ زنی که برای خانوادهاش جنگیده و همین مبارزه سرانجام او را راهی زندان کرده است. پس از آزادی، (همانطور که در تریلر دوم هم مشاهده کردیم) این جیسون است که به استقبالش میآید و از همانجا همکاریهای بزرگ آنها در زیر سایه رابطه عاشقانهشان آغاز میشود. در این میان، چند روایت فرضی، بیش از بقیه محتمل به نظر میرسند و در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.
نخستین برداشت، ساده و سرراست اما عمیقاً قابل لمس است؛ جیسون و لوسیا زوجی عاشق و قانونگریز در سبک و سیاق بانی و کلاید مدرن در تلاشاند تا با انجام آخرین سرقت بزرگ خود، از زندگی مملو از تعقیب و گریز و خشونت فرار کنند. رابطه آنها که ستون داستان است؛ عشقی را نشان میدهد که زیر فشارهای دنیای جرم و جنایت، مدام در معرض فروپاشی قرار دارد. در چنین سناریویی، «تردید» نه فقط یک واژه، بلکه چاشنی بمب رابطه آنهاست که با کوچکترین اشتباه، ممکن است همه چیز را به نابودی بکشاند.
راکستار حتی میتواند این ایده را وارد گیمپلی کند؛ یعنی اعمال و انتخابهای بازیکن، میزان اعتماد میان شخصیتها را (شبیه به سیستم شرافت (Honor) در Red Dead Redemption) کم و زیاد میکند و داستان را به پایانهای متفاوتی میرساند. چنین مکانیزمی میتواند تاثیر مستقیم روی رویدادهای کلیدی داستان یا نحوه عملکرد شخصیتها در عملیات گروهی و سرقتها هم داشته باشد. این نسخه از داستان، میتواند نقدی تلخ به رویای آمریکایی هم باشد؛ روایت کسانی که در حاشیه سیستم متولد شدهاند و تنها راهشان برای رسیدن به موفقیت، خیانت، متوسل شدن به زور و چنگ زدن به کارهای خلاف است.
سناریوی مذکور منجر به ایجاد موقعیتهایی میشود که بازیکن را به سوی انتخابهایی احساسی و پیچیده سوق میدهد؛ برای مثال، فرار از صحنه جنایت با تنها یکی از این دو شخصیت و ارجحیت پول به نجات فرد مقابل. این سناریو، هرچند در ظاهر ساختاری کلاسیک و به شدت کلیشهای دارد و مشابه آن را پیشتر در برخی عناوین راکستار نیز تجربه کردهایم؛ اما نباید قدرت روایت این استودیو را دست کم گرفت. راکستار بارها نشان داده که توانایی بازآفرینی روایتهای آشنا با ظرافت، عمق شخصیتپردازی و پیچشهای غیرمنتظره را دارد؛ به گونهای که حتی سناریوهایی با چارچوبهای آشنا نیز میتوانند به تجربهای تازه، تاثیرگذار و غیرقابل پیشبینی تبدیل شوند.
اما در لایههای پیچیدهتر، تئوری دیگری شکل میگیرد که ساعاتی پس از پخش تریلر دوم مطرح شد. چه میشود اگر جیسون یک پلیس مخفی یا مامور فدرال باشد که ماموریت دارد با اغوای لوسیا و جلب نظر او به یک شبکه خلافکاری بزرگ نفوذ کند؟ در این داستان، او با نقاب یک تبهکار، به لوسیا نزدیک میشود و به مرور زمان میان وظیفه و احساساتش گیر میافتد. آیا در نهایت به وظیفهاش عمل میکند یا به زنی که باید دستگیر میکرد، وفادار میماند؟ این داستان بستر ایدهآلی برای ایجاد تنش در روایت و گیمپلی است. بازیکن ممکن است از راز جیسون مطلع باشد، یا شاید تا اواخر بازی از آن بیخبر بماند و در یک پیچش داستانی غافلگیر شود.
این مسیر میتواند هم از نظر دراماتیک و هم از نظر گیمپلی بسیار جسورانه باشد. تصور کنید بازیکن در برخی ماموریتها، ناچار باشد اطلاعاتی از لوسیا به FIB برساند، در حالیکه باید اعتماد او را هم حفظ کند. در این سناریو شاهد سیستم «ماموریت دوگانه» به عنوان یک مکانیزم روایی و گیمپلی هستیم تا بازیکن را در موقعیتی قرار دهد که باید به صورت همزمان نقشی دوگانه را ایفا کند. چنین سیستمی با ایجاد تضاد اخلاقی و برهم ریختن توازن مرز تصمیمات درست و نادرست، عمق بیشتری به تصمیمگیریهای بازیکن میبخشد و میتواند به پایانهای چندگانه و پیشبینیناپذیر منجر شود.
از سوی دیگر، امکان دارد که داستان از جنس انتقام باشد. تصور کنید که جیسون و لوسیا قربانی یک خیانت بزرگ توسط کارتلها، مقامات فاسد یا شریکان سابق خود بودهاند و این همان «شانس بد» لوسیا است که در تریلر اول بازی در پاسخ دلیل زندانی شدندش به آن اشاره میکند. در این سناریو، پس از این که لوسیا به زندان میافتد، زندگی جیسون تا مرز نابودی پیش میرود و حالا این دو نفر فقط با تکیه بر یکدیگر، مسیری خونین را آغاز میکنند تا انتقام خود را از تک تک دشمنان خود بگیرند. این سیر داستانی، با ساختاری خطیتر و ماموریتهایی هدفمند، میتواند تجربهای با ریتم مناسب ارائه دهد؛ جایی که هر اقدام این زوج پردردسر، گامی به سوی خشکاندن ریشه خشمشان است و در اینجا هم اعتماد به عنوان یک عامل بقای مشترک، عنصری کلیدی به شمار میرود.
اما راکستار معمولاً مسیرهای چنین سادهای را برای قصهگویی دنیای GTA انتخاب نمیکند. در واقع شاید نه جیسون پلیس مخفی باشد، نه یک فرد عاشقپیشه. یکی دیگر از سناریوهای قابل تصور، به طرز قابل توجهی میتواند بار احساسی و دراماتیک داستان را افزایش دهد و شباهتهایی به مامور مخفی بودن جیسون دارد. این داستان به گذشتهای عمیق میان جیسون و لوسیا باز میگردد، رابطهای شکل گرفته در دل خشونت، فقر و ناامنی، که با وجود تمام آشوبها نقطه روشنی در زندگی هر دوی آنها بوده است. با این حال، یک سرقت ناموفق منجر به دستگیری لوسیا میشود و او برای دریافت آزادی مشروط، پیشنهاد همکاری از سوی پلیس را قبول میکند. پیشنهادی که در مورد نفوذ به یک باند جنایتکار بزرگ است و در ابتدا او نمیداند که جیسون نیز عضوی از این باند شده یا شاید حتی بدتر، میداند و باز هم تصمیم میگیرد قبول کند، چون تنها راه خروج سریع از زندان، همین معامله است.
در این روایت، سوال معروف «اعتماد؟» که جیسون در تریلر اول از لوسیا پرسید، یک زخم قدیمی حاصل از رابطهشان است که هنوز التیام نیافته. آیا لوسیا میتواند میان وظیفه اجباری و احساساتش به درستی تصمیمگیری کند؟ آیا جیسون را از این موضوع خبردار میکند یا او بیخبر از همه جا، وارد تلهای شده که لوسیا برایش چیده؟ این سناریو با فراهم آوری بستر پیچیدگیهای اخلاقی، گذشته عاطفی مشترک و کشمکشهای درونی، پتانسیل تبدیل شدن به یکی از غنیترین روایتهای GTA را دارد. میتوانیم بگوییم این داستان در فضایی تیرهتر و تراژیکتر از سایرین قرار دارد؛ زیرا هیچ تصمیمی مطلقاً درست یا غلط نیست و تعاریف اخلاقی در خاکستریترین حالت خود قرار دارد. گفته میشود یکی از ایدههای اولیه داستان Grand Theft Auto VI شامل یک پلیس زن بود، اما راکستار شاید المانهایی از آن طرح را در قالب همین سناریو حفظ کرده باشد.
در پایان، شاید بد نباشد اشارهای هم به سه نسخه اولیه از داستان Grand Theft Auto داشته باشیم که طبق برخی شایعات و گزارشهای غیررسمی، توسط Take-Two رد شدهاند. نخستین طرح، یک داستان کارآگاهی پیچیده بود که حول محور سه شخصیت اصلی شکل میگرفت و توسعه آن تا اواخر سال ۲۰۱۶ ادامه داشت، اما به دلیل فضای بیش از حد تاریک و عدم انطباق با انتظارات ناشر، کنار گذاشته شد. نسخه دوم که پیشتر به آن اشاره کردیم، با دو کاراکتر قابل بازی روایت میشد که شامل یک پلیس زن و دیگری زیردست یک قاچاقچی مواد مخدر بود که تا حدودی به Trevor در GTA V شباهت داشت و رفتارهای دیوانهوار و بیثباتی از خود نشان میداد. سومین طرح داستان نیز روایتگر یک سرباز سابق آفریقایی-آمریکایی بوده که پس از رهایی از زندان، وارد دنیای خلاف در لئونیدا میشود و این نسخه در مارس ۲۰۱۹ لغو شد. گرچه هیچیک از این طرحها به نسخه نهایی راه پیدا نکردند و همچنان در حد شایعههای بیاساس باقی ماندهاند، اما نشان میدهند که مسیر شکلگیری داستان نهایی GTA 6 میتواند تا چه اندازه پر فراز و نشیب بوده باشد.
نظرات کاربران