نیلی بلاگ

نقد فیلم Final Destination: Bloodlines؛ همان جوک همیشگی

«می‌دانم مرگ برای انسان‌ها هزار درِ گوناگون دارد تا صحنه را ترک کنند»، این را دوشسِ مالفی در شاهکار جان وبستر گفت. «فقط هزار تا؟»، سازندگان مجموعه بامزه Final Destination حدود چهارصد سال بعد پاسخ دادند. با نقد فیلم Final Destination: Bloodlines همراه ویجیاتو باشید.

خلاقیتی که از اولین فیلم در سال ۲۰۰۰ تا امروز صرف کشتن بی‌پایان شخصیت‌ها شده، سرگرم‌کننده است. شوخی تکرارشونده همان است: گروهی از مرگ حتمی نجات می‌یابند، اما مرگ طلبش را می‌خواهد. و یکی‌یکی به شکلی مضحک و پرزرق‌وبرق می‌میرند؛ انگار طراحی‌های «ویلیام هیث رابینسون» جان گرفته یا کسی بازی قدیمی «تله‌موش» را واقعاً اجرا کرده. توپ بولینگ نردبان را می‌اندازد، نردبان تخته‌ای را بالا می‌فرستد که آن‌سوترش یک چاقوی قصابی درست همان‌جا افتاده. و الی آخر.

از آن‌جا که بیشتر شخصیت‌های پنج فیلم اول Final Destination تا حالا این دنیای فانی را ترک کرده‌اند (با یک استثنا)، Bloodlines گروهی تازه از کاراکترها را معرفی می‌کند. جهان همان جهان قبلی‌ست؛ اشاراتی به فیلم‌های قبلی وجود دارد و «تونی تاد» فقید هم بار دیگر نقش ویلیام بلادوورث را بازی می‌کند. این چهارمین (و آخرین) حضور او در این مجموعه است. در فیلم‌های قبلی، حضورش بیشتر بهانه‌ای برای توضیح قوانین بود، اما این‌جا نقش پررنگ‌تری در روایت دارد و حتی گذشته‌ای برایش ترسیم شده. تاد این سکانس را در حالی ضبط کرده که در بستر مرگ و درگیر با سرطان بوده، بدنش تحلیل رفته اما صدایش همچنان پرطنین باقی مانده و همین حقیقت تلخ، به صحنه‌ها رنگی از واقعیت بخشیده. بسیاری از دیالوگ‌هایش دو معنا دارند: هم بلادوورث است که پند و اندرز می‌دهد، هم خود تاد که با طرفدارانش خداحافظی می‌کند؛ طرفدارانی که سال‌ها اجرای او را تحسین کرده‌اند.

حالا پس از چهارده سال از فیلم پنجم، فیلم جدید از دهه ۶۰ میلادی آغاز می‌شود: آیریس کمبل جوان (با بازی برک بسینجر) به رستورانی روی پشت‌بام برجی مشکوک‌الساخت می‌رود. کف سالن رقص شیشه‌ای‌ست. سرآشپزها با شعله‌ها بازی می‌کنند. مردم به شکل نگران‌کننده‌ای به لبه نرده‌ها نزدیک‌اند. نیمی از سرگرمی این فیلم‌ها ناشی از همین است: حدس بزنی که آشوب از کدام سمت سر برمی‌آورد.

داستان اصلی شصت سال بعد، در حومه‌ای مدرن می‌گذرد. دختری به نام استفانی رِیِس (با بازی کیتلین سانتا خوانا) که دانشجو است، به دلیل بی‌خوابی و کاهش تمرکز، ناچار می‌شود از تحصیل مرخصی بگیرد. او هر شب کابوسی از همان فاجعه آسمان‌خراش می‌بیند. کم‌کم می‌فهمد آیریس، آن زن منزوی بدنام که زندگی پنهانی و دور از خانواده دارد، مادربزرگ اوست. برای یافتن پاسخ، نزد آیریس می‌رود و او حقیقت را برملا می‌کند: مرگ دارد تمام خانواده‌ی کمپبل را دنبال می‌کند. آیریس قرار بود در آن حادثه بمیرد، و فرزندانش که اصولاً نباید هرگز به دنیا می‌آمدند، حالا در صف مرگ قرار دارند. یعنی استفانی؛ برادر کوچک‌ترش چارلی (با بازی تئو بریونز)؛ مادر از او جداشده‌اش، دارلین (با بازی رایا کیلستد)؛ عمویش هاوارد (الکس زهارا) و سه پسرعمو/دخترعموهایش (با بازی ریچارد هارمون، اوون پاتریک جوی‌نر، و آنا لور) همگی «مردگان متحرک» هستند. به سبک آشنای Final Destination، فیلم فرایند حذف این گروه را آغاز می‌کند، به ترتیبی معین که استفانی موفق به کشف آن می‌شود. چند مرگ لازم است تا بازماندگان بالاخره باور کنند که واقعا دارند یکی‌یکی شکار می‌شوند.

نقد فیلم Final Destination: Bloodlines

فیلم Bloodlines هرگز توضیح نمی‌دهد چرا آیریس این پیش‌آگاهی جادویی را دریافت می‌کند، یا چرا از وقتی که آیریس فهمیده در حال مرگ بر اثر سرطان است، استفانی هم ناگهان آن را تجربه می‌کند؛ این تنها یکی از چندین گره روایی‌ست که فیلمنامه «گای بوسیک» و «لوری ایوانز تیلور» (بر اساس داستانی از جان واتس) از تماشاگر انتظار دارد بدون چون‌وچرا بپذیرد.

بدتر آن‌که Bloodlines حتی شجاعت باور به جهان هولناک خودش را هم ندارد: سرنوشت هاوارد را بی‌درنگ و بدون نمایش قطع می‌کند، و سکانسی را که می‌توانست واقعاً دلهره‌آور باشد؛ صحنه‌ای که در آن اریک (با بازی ریچارد هارمون) در سالن تتو، حلقه‌ی بینی‌اش به زنجیری گیر می‌کند که به دور پنکه سقفی می‌چرخد، ناتمام رها می‌کند. باقی مرگ‌ها هم چندان تأثیرگذار نیستند؛ مرگ‌هایی کلیشه‌ای، با اندکی چاشنی شوخی و کاراکترهایی آن‌قدر اعصاب‌خردکن که هیچ‌کس دلش برایشان تنگ نخواهد شد.

در نهایت استفانی رد بلادوورث مرموز را می‌گیرد؛ همان دوست تلخ‌کام آیریس، که شکاف‌های منطقی داستان را برای قهرمان ما پر می‌کند. او توضیح می‌دهد که راه گریز از مرگ وجود دارد: یا باید کسی را بکشی و سال‌های باقی‌مانده عمرش را بگیری، یا بمیری و دوباره احیا شوی، که این زنجیره نفرین‌شده را می‌شکند.

گزینه دوم، تنها راه‌حل اخلاقی این آدم‌های مهربان و خوش‌قلب است و البته سخت‌تر از آن‌چیزی‌ست که به نظر می‌رسد. در سکانسی طولانی در بیمارستان، پسرعموی آلرژیک به آجیل، بابی (با بازی اوون پاتریک جوی‌نر)، تلاش می‌کند خودش را بکشد تا بتواند احیا شود، اما تلاشش به یک صحنه‌ی خشن در اتاق MRI مغناطیسی ختم می‌شود. در این سکانس و چند صحنه‌ی دیگر، تلاش کارگردانان، لیپوسکی و استاین، برای انحراف ذهن بیننده بی‌نتیجه می‌ماند؛ هم به این دلیل که بیش از حد واضح‌اند، و هم چون قوانین این فرنچایز از پیش حکم می‌کند که نهایتاً یکی دو نفر جان به‌در خواهند برد.

نقد فیلم مقصد نهایی

«وقتی با مرگ بازی می‌کنی، اوضاع به‌هم می‌ریزه»، بلادوورث هشدار می‌دهد؛ این جمله در مورد خود Final Destination: Bloodlines هم صدق می‌کند؛ فیلمی که در هر گام، آشفته و شلخته است. لیپوسکی و استاین نتوانسته‌اند حتی یک اجرای محکم از بازیگران بگیرند، و پیچش‌های داستان هم حتی در منطق عجیب‌وغریب همین مجموعه، بی‌ربط و غیرقابل قبول‌اند.

استفانی هرگاه روایت بخواهد، آینده را می‌بیند و هرگاه نخواهد، کور است. این میان‌برهای روایی آن‌قدر زیاد می‌شوند که کل ماجرا به لرزشی می‌ماند روی بازی جنگای غول‌پیکرِ حیاط‌خلوتی که خانواده‌ی استفانی هنگام باربیکیو از آن لذت می‌برند. در کمایویی پرابهت، تاد فقید بار دیگر یادمان می‌اندازد چرا نماد این ژانر شد. اما فراتر از آن، فیلم دچار رخوتی‌ست که حتی حجم بالای حوادث ناشی از افتادن، کج شدن و برخورد اشیای مختلف، هم نمی‌تواند پنهانش کند.

Bloodlines تلاشی برای اختراع دوباره چرخ نمی‌کند. وفادار به الگوی آشنا باقی می‌ماند، با اندکی رنگ‌ولعاب بیشتر برای تماشاگران تازه‌وارد و نشانه‌هایی آشنا برای قدیمی‌ها. هنوز معلوم نیست آیا Bloodlines فرصتی‌ست برای شروع دوباره‌ی فرنچایز یا فقط بازگشتی موقتی برای طرفداران قدیمی. اما در هر صورت، با وجود تمام ضعف‌های روایی، این یکی از قسمت‌های بهتر مجموعه است؛ اگر با هدف داشتن سرگرمی‌ای بی‌هدف و بی‌فکر به تماشای این فیلم بنشینید، ممکن است برای یکی دو ساعتی سرگرم شوید.

40

امتیاز ویجیاتو

با وجود ضعف‌های روایی، شخصیت‌پردازی‌های سطحی و حذف لحظات مرگبارِ بالقوه، Final Destination: Bloodlines همچنان یکی از قسمت‌های بهتر این فرنچایز محسوب می‌شود. فیلم نه‌تنها افتتاحیه‌ای قوی دارد، بلکه با بازگشت تونی تاد و افزودن عناصر تازه مثل پیوند خانوادگی و پیش‌آگاهی بین نسلی، توانسته تعادلی بین نوستالژی و نوآوری برقرار کند. در حالی که پیچش‌های داستان بی‌منطق‌اند و برخی مرگ‌ها بیش از حد محافظه‌کارانه طراحی شده‌اند، Bloodlines برای طرفداران قدیمی سرگرم‌کننده است. اگر از آن‌دسته تماشاگرانی هستید که به دنبال سرگرمی‌ای بی‌وقفه، خون‌آلود و تا حدی خنده‌دار هستید، این فیلم احتمالاً شما را ناامید نمی‌کند.

منبع

اشتراک‌گذاری در شبکه‌های اجتماعی

برچسب‌ها

مطالب پیشنهادی

نظرات کاربران

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *