«موجود عجیب و مضحکی شدهام. شعورم درست کار میکند ولی احساساتم، چطور بگویم؟ کند شده؛ نه آرزویی دارم و نه به چیزی دلبستهام و نه به کسی علاقهمندم.» (از کتاب دایی وانیا اثر آنتون چخوف)
در طول تاریخ سینما فیلمهای گوناگونی در خصوص وایکینگهای اسکاندیناوی، نینجاهای ژاپنی و سربازان آمریکایی ساخته شده است اما انیمیشن Predator: Killer of Killers دست به خلاقیت جالبی زده و سه داستان متفاوت از این سه فرهنگ را در قالب یک اثر منسجم درآورده است که در نقد فیلم به آن میپردازیم.
موضوع مهمی که در خصوص فیلم Predator: Killer of Killers باید به آن اشاره کرد این است که بیشتر از آنکه با یک اثر تاریخی – فرهنگی روبهرو باشیم با یک انیمیشن سرگرمکننده طرف هستیم. کارگردان (دن تراختنبرگ) قصد ندارد داستان را وارد مضامین و مصادیقی کند که این سه فرهنگ متفاوت در سه بازه زمانی گوناگون را برای مخاطب شرح دهد اما در کنار روایت داستان و نمایش صحنههای اکشن، بیننده تا حدودی با فضای این فرهنگها نیز آشنا میشود. نکته حائز اهمیت دیگر وجود داستان در هر چهار اپیزود این فیلم است. کارگردان علاوه بر به تصویر کشیدن صحنههای مبارزه و نبرد، داستانی برای هر اپیزود در نظر گرفته است و با چگونگی روایت این داستانها مخاطب را با خود همراه میکند. تعادلی که میان روایت داستان و پخش تصاویر اکشن برقرار است برگ برنده این فیلم است. هیچ کدام از این دو المان نسبت به دیگری برتری ندارد و بولد نمیشود بلکه هر دو در کنار یکدیگر و به موازات هم مخاطب را درگیر اثر میکنند.
نام اپیزود اول (سپر) است و شروع آن درون کشتی اتفاق میافتد. سپر وسیله دفاعی جنگجویان وایکینگ بوده و نقش مهمی در فرهنگ جنگآوری آنها دارد. همچنین شغل اصلی وایکینگها دریانوردی است. بنابراین در همان لحظات آغازین این اپیزود مشخص میشود که کارگردان کاملا با جنبههای تاریخی و فرهنگی اثرش آشنا است و دست روی موضوعی گذاشته که آن را میشناسد. بنابراین عدم ورود فیلم Predator: Killer of Killers به بحث مضامین، مصادیق و محتوا محوری، از شناخت کارگردان سرچشمه میگیرد، نه از عدم آن. آقای «دن تراختنبرگ» سعی میکند از مسیر سرگرمی که از مهمترین رسالتهای سینما است، داستانی را به تصویر بکشد که تا حد مشخصی مخاطب را وارد جهان وایکینگها نیز بکند. قهرمان این اپیزود زنی جنگجو (اورسا) است که برای خونخواهی پدرش مبارزه میکند. داستان فیلم بهخوبی نمایش داده میشود و به موازات آن شاهد صحنههای اکشن و مبارزه هستیم. «اورسا» بهقدری عطش انتقام دارد که از قرار گرفتن در دل هیچ خطری ابا ندارد. هنر دیگر کارگردان در شخصیتپردازی قهرمان داستانش است. «اورسا» اگرچه در مواجهه با دشمنان بسیار بیرحم است اما جنبههای انسانی او از طریق حس مادرانگی همچنان پارجا است. زنی که در کودکی پدرش را در جلو چشمانش به قتل رساندند حالا به جنگجویی مبدل شده که وظیفه حفظ جان فرزندش را بر عهده دارد و این وظیفه و حس مادرانگی او در کل اپیزود بهدرستی نمایش داده میشود. سکانس اول این اپیزود را به خاطر بیاورید. بارش تیرها از جانب دشمن به سمت فرزند «اورسا» و ناگهان سپری که مانع از مرگ فرزند میشود. سپر وایکینگ در کنار حس مادرانگی؛ یک ترکیب شاید متضاد اما فوقالعاده جذاب.
اپیزود دوم نیز اگرچه با ۸۰۰ سال اختلاف و در مکان دیگری از جهان (ژاپن) اتفاق میافتد اما فصل مشترکی مهمی با اپیزود قبلی دارد، یعنی انتقام. نینجای ژاپنی که در نوجوانی از دوست خود زخم شمشیر خورده، حالا پس از سالها برای انتقام نزد او بازگشته است. اسم این اپیزود (شمشیر) است و به فرهنگ جنگجویان ژاپنی اشاره دارد. باز هم کارگردان داستان خود را مستقیم وارد مضامین و مصادیق فرهنگ ژاپن نمیکند اما المانهایی را داخل آن جا میدهد که نشان از شناخت او نسبت به این فرهنگ و مردم آن دارد. حس برادری و انتقام در کنار المان شمشیرزنی بهخوبی در دل روایت داستان قرار میگیرد. نکته مهم دیگر در خصوص این اپیزود عدم دیالوگگویی است. کارگردان با هنر تمام داستان خود را فقط از طریق نمایش تصویر بازگو میکند. وجدان و جوانمردی موضوع اصلی این اپیزود از فیلم Predator: Killer of Killers است. زخمی روی صورت که انتقامش چیزی بیشتر از آن نمیشود و برادریای که مجدد علیه آنتاگونیست داستان شکل میگیرد. صحنههای اکشن در کنار روایتی جذاب از داستان و از پس آن القای فرهنگ جنگجویان قدیم ژاپن بر حس مخاطب، آن هم بدون گفتن دیالوگ، جمعبندی هنر کارگردان در این اپیزود است.
اپیزود سوم نیز با پرش زمانی در مکانی دیگر از جهان (آمریکا) اما با فرمی متفاوت نسبت به دو اپیزود گذشته برگزار میشود. خلبانی آمریکایی که متوجه موجودی عجیب در آسمان میشود و برای دفاع از سایر خلبانان به جنگ آن میرود. اسم این اپیزود (گلوله) است که به سلاح جنگی قرن بیستم اشاره دارد. فضای این اپیزود در لحظاتی بهشدت رویاگونه میشود (مانند زمانی که تورس در آسمان از جنگنده خود خارج میشود تا موتور آتش گرفته را از آن خارج کند) که با توجه به ژانر علمی – تخیلی فیلم قابل قبول است. صحنههای اکشن از جنگهای تن به تن در اپیزودهای گذشته به مبارزات هوایی در این اپیزود مبدل میشود و با توجه به اینکه این صحنهها در دل داستان فیلم Predator: Killer of Killers قرار میگیرد جنبه سرگرمی خود را حفظ میکند. کارگردان جای آنکه داستان را جنگی کند، بیشتر به فداکاریها و انسانیتی که در دل جنگ میان سربازان برقرار میشود، تاکید دارد. به همین خاطر پروسه همذاتپنداری مخاطب با «تورس» نیز همانند قهرمانان دو اپیزود گذشته بهدرستی شکل میگیرد.
اپیزود نهایی فیلم اوج کار کارگردان است. سه قهرمان در کنار یکدیگر قرار میگیرند و برای نجات جانشان مجبور به کشتن یکدیگر هستند. «اورسا» مایل به انجام این کار است اما «تورس» و نینجای ژاپنی از آن طفره میروند. انسانیت این دو کاراکتر روی «اورسا» تاثیر میگذارد و هر سه را علیه آنتاگونیست فیلم Predator: Killer of Killers متحد میکند. انسانیتی که در صحبت و دیالوگ اتفاق نمیافتد تا داستان را شعاری کند بلکه دست کشیدن نینجای ژاپنی از شمشیر خود و تلاش «تورس» برای رسیدن به سفینه در قاب تصویر نمایش داده میشود تا همچنان حسهای مخاطب را نسبت به آنها زنده نگه دارد. در نهایت این رفتارها بهگونهای روی «اورسا» تاثیر میگذارد که حس فداکاری در وجود او که در اپیزود اول نیز شاهد آن بودیم مجددا بیدار میشود و جان خود را برای دو قهرمان دیگر داستان به خطر میاندازد. حس مادرانگی در اپیزود اول، برادری در اپیزود دوم و فداکاری در اپیزود سوم، به انسانیتی در اپیزود نهایی میرسد که انسانها را فارغ از ملیت، فرهنگ و جنسیت در بر میگیرد.
امتیاز نویسنده به فیلم: ۷ از ۱۰
نظرات کاربران