ژانرهای کمی مثل فیلمهای نوآر دارای دیالوگهای خاطرهانگیز هستند، سبکی از فیلمسازی که دیالوگهای جذاب و نمادین جزوی از هویت آن است. فیلمهای نوآر در دههی ۵۰ و ۶۰ میلادی طرفدار پیدا کردند که معمولا قهرمانهای آنها خاکستری بودند و داستانی جنایی و تلخ را روایت میکردند. البته ژانر نوآر به لطف همفری بوگارت، فریتز لانگ و بیلی وایلدر هنوز طرفداران خودش را دارد و سبک نئو نوآر را در عصر حاضر شکل داده است.
بسیاری از بهترین فیلمهای نوآر دارای دیالوگهایی هستند که جوهرهی واقعی این ژانر را در خود دارند. این دیالوگها چه کنایهآمیز، چه فلسفی و تهدیدآمیز باشند، به خوبی میتوانند فیلمهای نوآر را معنی کنند. در ادامه با بهترین دیالوگهای فیلمهای نوآر آشنا خواهید شد.
۱۰- «من هم فقیر بودم و هم پولدار. باور کن، پولدار بودن بهتره.» – فیلم The Big Heat 1953
فیلم The Big Heat یک فیلم کلاسیک نوآر اثر استاد اکسپرسیونیسم آلمانی، فریتز لانگ، است که میتوان در آن دیالوگهای کنایهآمیز زیادی یافت. یکی از مثالهای خوب آن این دیالوگ دبی مارش است. با این که این دیالوگ ساده به نظر میرسد، اما به طور هوشمندانهای استفاده شده است. این دیالوگ به خوبی ارزشها و انگیزههای فِمفتالها و خلافکارهای فیلمهای نوآر را نشان میدهد.
دبی مارشال تجربهی خود از دو سوی وضعیت اقتصادی را بیان میکند و همچنین نشان میدهد که برای داشتن یک زندگی لوکس حاضر است تا با افراد نادرستی همراه باشد. فیلمهای نوآر دارای زیباییشناسی تیره و خشنی هستند که در آن شخصیتها فضیلت اخلاقی خود را با ثروت مادی معاوضه میکنند و جملهی دبی دیدگاه بدبینانهاش را با نوعی واقعگرایی طعنهآمیز بیان میکند.
۹- «چقدر اسلحه توی این شهر زیاده. و چقدر عقل کمه.» – The Big Sleep 1946
فیلیپ مارلو در فیلم The Big Sleep کارآگاهی است که در میان جهانی پر از جرم، فساد و خشونت فعالیت میکند. البته او مدام با جنایتکاران کودن و بیفکر روبهرو میشود که با حماقت خود میتوانند همه چیز را به خطر بیندازند.
او بهعنوان کارآگاهی که برای عقل، منطق و شفافیت اخلاقی ارزش قائل است، با این جمله، سستی و بیپروایی مردانی را به تصویر میکشد که پیش از فکر کردن، ماشه میکشند. فیلم The Big Sleep یکی از آثار شاخص در ژانر نوآر است و همین دیالوگهای هوشمندانه باعث شده که تا به امروز تماشای آن همچنان لذتبخش و ماندگار باشد.
۸- «دنیای سختی برای چیزهای کوچیکه.» – فیلم The Night of the Hunter 1955
فیلم The Night of the Hunter دربارهی یک قاتل روانپریش است که خود را به شکل یک کشیش جا میزند تا پولی را که پدری برای دو فرزندش به جا گذاشته بدزدد. این فیلم در هستهی روایی خود به گرایش معصومیت به تاریکی میپردازد و فضای بسیار شوم و تاریکی در مقایسه با دیگر آثار همعصرش داشت، امروزه اثری فوقالعاده تلقی میشود. البته در زمان اکران آنچنان با شکست روبهرو شد که چارلز لافتون، کارگردان این فیلم، دیگر هرگز فیلمی نساخت.
با این که فیلم The Night of the Hunter داستانی کارآگاهی ندارد، اما سبک تیره و تاریک آن باعث شده تا به عنوان یکی از فیلمهای کلاسیک سبک نوآر شناخته شود. این دیالوگ از ریچل کوپر، نشان میدهد که حتی در جهانی سرشار از شر، افرادی همچنان خود را وقف محافظت از کودکان معصوم میکنند.
۷- «وقتی شریک مردی به قتل میرسد، باید برایش کاری انجام داد.» – فیلم The Maltese Falcon
فیلم The Maltese Falcon همچنان یک نمونهی کامل از یک فیلم نوآر محسوب میشود که حضور همفری بوگارت نیز به زیبایی آن افزوده است. همفری بوگارت در نقش کارآگاهی به اسم سم اسپید بازی میکند که در جستوجوی مجسمهای گرانبها است. با قتل شریکش، مایلز آرچر، انگیزهی سم اسپید برای کشف حقیقت دوچندان میشود. این دیالوگ نیز به خوبی اخلاقگرایی تلخ فیلمهای نوآر را نشان میدهد.
در دنیای تیره و تاریک فیلم The Maltese Falcon،جایی که جرم و فساد در همهجا ریشه دواندهاند، سم اسپید آخرین نماد قانون، نظم و عدالت به شمار میرود. او تصویری ایدهآل از مردانگی دهه ۴۰ میلادی است، فردی که در مواجه به مرگ شریکش، مصمم است تا اقدامی شرافتمندانه انجام دهد.
۶- «حتی پوست یک انگور هم بهت نمیدم.» – فیلم Kiss of Death 1947
درست است که فیلمهای نوآر معمولا با فضای تیره و تاریک و داستانهای تلخ شناخته میشوند؛ اما صحنههایی وجود دارند که با طنز همراه است. در فیلم Kiss of Death نمونهای از این صحنه وجود دارد، جایی که تامی اودو این دیالوگ را میگوید. این دیالوگ کنایهآمیز و کوتاه نشان میدهد که چرا فیلمهای نوار و کلاسیک هنوز بعد از این همه مدت هنوز لذتبخش هستند.
فیلم Kiss of Death داستان یک دزد را روایت میکند که پس از یک سرقت جواهرات زندانی شده و شروع میکند به لو دادن همدستانش. در این میان، تامی بهعنوان یک قاتل دیوانه وارد ماجرا میشود و یکی از جملات کلیدی فیلم را با خونسردی تمام در مقابل یک مامور قانون بر زبان میآورد، آن هم زمانی که در زندان است.
۵- «من برای پول و یک زن او را کشتم. اما نه پول گیرم آمد و نه آن زن.» – فیلم Double Indemnity 1944
والتر نِف این دیالوگ را زمانی میگوید که به جنایاتش اعتراف میکند. او نماد فردی است که طمع و هوس تمام وجود او را در بر میگیرد. والتر که در سودای ثروت و زنی اغواگر پا به دنیایی خطرناک گذاشته بود، اما در نهایت چیزی جز سرخوردگی و شکست نصیبش نشد.
بیلی وایلر کارگردان بسیاری از بهترین فیلمهای کلاسیک هالیوود است و دیالوگ این فیلمها یکی از دلایلی است که آنها همچنان تماشایی هستند. داستان والتر روایتی از تباهی است، تباهیای که در تمام خلافکاران فیلمهای نوآر مشترک است.
۴- «آره، حتی گربهام رو هم از دست دادم.» – The Long Goodbye 1973
یکی از ویژگیهای بسیار جذاب فیلمهای نوآر این است که به راحتی و با یک دیالوگ میتوانند اطلاعات زیادی از لحن فیلم، شخصیتها و دیدگاه آنها به مخاطب بدهند. در فیلم The Long Goodbye الیوت گولد در نقش کارآگاه فیلیپ مارلو بازی میکند که قبلا توسط همفری بوگارت بازی شده بود.
در صحنهای دوست مارلو او را بازنده میخواند و مارلو نیز در جواب این حرف را میگوید. این جمله خندهدار نشان داد که در دههی ۱۹۷۰، قهرمانهای سینما دیگر نیازی به اعتمادبهنفس افراطی و ویژگیهای مردان سنتی ندارند؛ بلکه همین ضعفها و شکستها هستند که آنها را انسانیتر و جذابتر میکنند.
۳- «سرنوشت یا یک نیروی مرموز، بی هیچ دلیل مشخصی من یا تو را انتخاب نمیکند.» – فیلم Detour 1945
فیلم Detour در سال ۱۹۴۵ اکران شد و این دیالوگ به خوبی ماجرای کل فیلم را خلاصه میکند. فیلم Detour با دیدگاهی تلخ، تصویری از انسانی ارائه میدهد که هرچه بیشتر تلاش میکند، بیشتر در گرداب فلاکت و بدبختی فرو میرود. و این دقیقاً همان چیزی است که آن را به یکی از شاهکارهای ماندگار فیلم نوآر تبدیل کرده است.
این جمله توسط شخصیت اصلی فیلم، اَل رابرتس، گفته میشود که نقطه نظر بدبینانهی او نسبت به ساز و کار دنیا را نشان میدهد. اگرچه اَل درباره بینظمی و تصادفی بودن جهان فلسفهبافی میکند، اما خودش نیز هیچ تلاشی برای محافظت از خود در برابر بدشانسیاش نمیکند.
۲- «وقتی او مرا ترک کرد، مُردم. وقتی که عاشقم بود چند هفتهای را زندگی کردم.» – فیلم In a Lonely Place 1950
با این که بینندگان همفری بوگارت را بیشتر برای بازی در فیلمهای Casablanca و The Big Sleep میشناسند، او در فیلم In a Lonely Place جنبهی تاریکتری از خود را به تصویر میکشد. انزوا و روابط پیچیدهی انسانی در این دیالوگ مشهود است، جملهای که تجربهی یک عمر زندگی را از دریچهی یک رابطه عاشقانه به تصویر میکشد.
در دل این دیالوگ، نه فقط اندوه و تلخی فروپاشی عاطفی، بلکه سایهی مردی دیده میشود که بیش از هر چیز با خود بیگانه است و در تنهایی خویش گم شده. این داستان مردی است که اجازه داد خشونت و شک بر او چیره شود، مردی که در ظاهر فردی حساس به نظر میرسید، اما در جریان رابطهاش با همسایهی تنها و آسیبپذیرش، ناگهان تبدیل به خشمی ویرانگر شد.
۱- «فراموشش کن جیک، اینجا محلهی چینیهاست.» – فیلم Chinatown 1974
حتی اگر چیز زیادی از ژانر نوآر ندانید، احتمالا میدانستید که فیلم Chinatown یکی از بهترین و ماندگارترین فیلمهای این ژانر است. این فیلم دیالوگهای جذاب دیگری دارد، اما این جمله تبدیل به یکی از محبوبترین جملههای این فیلم شده که در رسانههای دیگر نیز گاهی به آن اشاره میشود.
این دیالوگ که خطاب به کارآگاه خصوصی جیک گیتس گفته میشود، نمایانگر بیهودگی تلاش او برای مقابله با سیستمی است که تا مغز استخوان فاسد شده است. این جمله نشان میدهد که وقتی فساد چنان عمیق و فراگیر است، حتی نیتهای خوب به بهبود وضعیت منجر نمیشوند، بلکه ممکن است اوضاع را وخیمتر کنند. فیلم Chinatown استعارهای از سردرگمی در دنیای معاصر است، دنیایی که به نفع قدرتمندان طراحی شده و قابل اصلاح نیست. این عبارت به نمادی تبدیل شده برای لحظهای که فرد درمییابد وضعیت آنقدر پیچیده و فاسد است که دیگر نمیتوان آن را بهبود داد.
منبع: Screenrant
نظرات کاربران