آیا انسانها میتوانند تغییر کنند؟
1
درد سخت است، اما قویترین محرک برای حرکت انسان است. دروازه برای گذر از محدوده راحتی کاملاً باز است… اکنون زمان تغییر فرا رسیده است.
کسانی که بین ساعات نه صبح تا شش عصر گیر افتادهاند و هر صبح با احساسی از خلأی غیرقابل توصیف از خواب بیدار میشوند…
کسانی که در خانهای زندگی میکنند که در آن، ناراحتی حکمفرماست و عشق و احترام کمرنگ شدهاند، اما جرات برداشتن قدمی برای جدایی ندارند…
کسانی که هنگام نگاه کردن به آینه، با احساس بیمعنایی، خود را تسلیم اضطراب و افسردگی میکنند…
کسانی که تمام زندگیشان را در یک شهر، یک شرکت، یک موقعیت شغلی و یک روال ثابت گذراندهاند و مدام از این وضعیت شکایت میکنند…
چرا نمیتوانند شرایطی که در آن قرار دارند را حتی تصور کنند که تغییر دهند؟ چرا نمیتوانند به سمت افقهای جدید حرکت کنند؟ چون تغییر دشوار است و نیاز به ترک محدوده امن (منطقه راحتی) دارد.
داستان قورباغهای را شنیدهاید که اگر در قابلمهای از آب جوش بیفتد، فوراً با تمام توان بیرون میپرد و جان خود را نجات میدهد؟ اما اگر همان قورباغه را در آب ولرم قرار دهید، این حالت برایش امن و راحت به نظر میرسد. آب به تدریج گرمتر میشود، اما قورباغه متوجه خطر نمیشود تا زمانی که دیگر فرصتی برای فرار ندارد و در نهایت جان خود را از دست میدهد.
محدوده راحتی انسان هم همینطور است: در ابتدا امنیت و آرامش میدهد، اما با ماندن طولانی در آن، ناخودآگاه به ناراحتی، بیروحی و زندگی بدون شور و اشتیاق تبدیل میشود.
آیا انسان میتواند تغییر کند؟
در کودکی، بزرگترهای اطرافم معمولاً به این سؤال پاسخ منفی میدادند. با ضربالمثل «آدمی که در هفت سالگیاش چگونه است، در هفتاد سالگیاش هم همان است» و جملههایی مثل «آدمها هرگز تغییر نمیکنند» من را قانع کرده بودند که تغییر غیرممکن است.
بعدها فهمیدم که این نوع باورها تنها بهانهای برای باقی ماندن در محدوده راحتی است. پذیرش اینکه «آدمها نمیتوانند تغییر کنند» به افراد حس آرامش میدهد؛ دیگر نیازی به تلاش ندارند.
تحقیقات اما نشان میدهد که تغییر ممکن است. دانیل گیلبرت، روانشناس دانشگاه هاروارد، در مطالعهای که با شرکت ۱۹ هزار نفر انجام داده، ثابت کرده است که سلایق، شخصیت و ویژگیهای افراد میتوانند در طول ده سال تغییرات قابل توجهی داشته باشند.
مراحل تغییر
حال که از نظر علمی امکانپذیر است، باید مراحل تغییر را درک کرد:
۱. خستگی و اشباع شدن:
طبیعت انسان به گونهای است که به تغییر و رشد نیاز دارد. به همین دلیل، هر کاری هم که انجام دهد، بعد از مدتی از وضعیت موجود خسته میشود. این حس اشباع، در واقع زنگ هشداری برای آغاز تغییر است. برای مثال، کسی که سالها در یک شغل بوده و هر روز یک کار را انجام داده، به تدریج حس خلا پیدا میکند و دیگر از کارش لذت نمیبرد. ذهن و روحش اشباع شدهاند؛ مانند کسی که هر روز یک غذا بخورد و پس از مدتی از آن دلزده شود.
۲. نارضایتی:
مرحله خستگی و اشباع شدن به تدریج به نارضایتی تبدیل میشود. فردی که زمانی با شور و شوق به کار میپرداخت، حالا صبحها تمایلی به برخاستن از رختخواب ندارد و انگیزهای برای ادامه ندارد. این وضعیت باعث میشود که فرد از خود سؤال کند و به دنبال مسیرهای جدید برود: «آیا باید به دنبال شغل بهتری باشم؟ آیا باید مهارتهای جدیدی یاد بگیرم؟»
۳. درد احساسی:
ذهن انسان در این مرحله به شدت فعال میشود و فریاد میزند: «دیگر بس است!» نارضایتی جای خود را به درد احساسی میدهد. درد سخت است، اما قویترین محرک برای حرکت است. در این مرحله، تغییر دیگر یک انتخاب نیست؛ به یک ضرورت تبدیل میشود.
معمولاً این مرحله با تاریکترین لحظات زندگی همراه است: جدایی از یک عزیز، از دست دادن شغل، یا مواجهه با یک مشکل جدی سلامتی. اما این شکستها در عین حال ما را به سمت تغییر سوق میدهند.
۴. دیدگاه جدید:
در این مرحله، آشکار میشود که رفتارها و طرز فکرهای فعلی دیگر کارآمد نیستند. اکنون نیاز به ارزشها و دیدگاههای جدید احساس میشود. این مرحله مانند لحظهای است که نیوتن با افتادن سیب به سرش، از خواب بیدار شد.
۵. درهای باز؛ زمان تحول:
دیگر به وضوح مشخص است که زندگی کوتاهتر از آن است که «یک روزی» منتظر بمانیم. دوران پنهان شدن پشت ترسها و بهانهها به پایان رسیده است. درد جای خود را به تغییر و تحول داده و دروازهای برای عبور از محدوده راحتی باز شده است.
اما اگر در این لحظه، فرد اجازه دهد ترسها بر او غلبه کنند، این دروازه بسته میشود و چرخه دوباره از ابتدا آغاز میشود.
آیا انسان میتواند تغییر کند؟
انسان نه تنها میتواند تغییر کند، بلکه میتواند رشد کند، پیشرفت کند و در نهایت متحول شود. کافی است از این مراحل آگاه باشد و شهامت عبور از درهای باز تغییر را پیدا کند.