نیلی بلاگ‌

زندگینامه امام حسین از تولد تا شهادت برای کودکان


زندگینامه امام حسین از تولد تا شهادتزندگینامه امام حسین از تولد تا شهادت

زندگینامه امام حسین از تولد تا شهادت برای کودکان

می توان داستان زندگینامه ی امام حسین (ع) را یکی از مهم ترین و تاثیر گذارترین زندگینامه و داستان ها برای تمامی مردم با هر سن و جنسیتی به ویژه در کودکان دانست، زیرا که زندگی نامه ی ایشان می تواند الگوی مناسب و خوبی برای کودکان شما بوده باشد و به آن راه و روش صیحیح زندگی کردن و دین داری و آزاده بودن را در طول مسیر زندگی آموزش دهد. شما والدین عزیز می توانید با خواندن داستان و زندگینامه ی امام حسین (ع) از ابتدا ولادت تا شهادت ایشان برای کودکان خود به آن ها راه و روش شجاعت و فداکاری را هم در هر زمینه ای یاد دهید و همچنین می توانید اهمیت امام حسین (ع) را در دین شیعه به آن ها یادآوری کرده و محبت ایشان را از همان سنین کودکی و خردسالی در دل کودکان خود ببرید.

امروز ما در آلامتو بر همین اساس برای شما مجموعه ای را تحت عنوان زندگینامه امام حسین از تولد تا شهادت برای کودکان و داستان امام حسین کوتاه تهیه کرده ایم و امیدواریم که شما عزیزان نیز از این مجموعه لذت ببرید.

همچنین بخوانید: داستان کوتاه جالب برای مدرسه

زندگینامه امام حسین از تولد تا شهادت برای کودکان

امام حسین(ع) در سوم شعبان سال چهارم هجرت در شهر مدينه به دنيا آمد. پدر بزرگوار ايشان امير المؤمنين على(عليه السلام) و مادر ايشان حضرت فاطمه(عليها السلام) سيد زنان اهل عالم است.

در روز میلاد امام حسین (ع)، ایشان را به محضر رسول اکرم (ص) آوردند. پیامبر (ص) هم به امر الهی او را به نام فرزند هارون، «حسین» خواند؛ نامی که معرب نام عبری «شَبیر»، نام پسر کوچک‌تر هارون، جانشین موسی (ع) بود.

سالیان خوش کودکی حسین (ع) به زودی به پایان رسید. حدوداً هفت ساله بود که رسول خدا (ص) از دنیا رفت.

هنوز مراسم دفن پیامبر (ص) انجام نشده بود که فتنه‌ها برای دستبرد به «ولایت امر»، ظهور کرد. حتی فدک به وسیله حکومت وقت به زور گرفته شد.

امام حسین (ع) همچنین هفت ساله بود که مادر خود را نیز بر اثر جراحات و صدمات وارده از غائله بیعت، از دست داد. این دوران مصادف با زمان حکومت خلفای سه گانه بود.

امام حسین شجاعترین امت حضرت محمد (ص) بود و شجاعت حضرت محمد (ص) و حضرت على (ع) در ایشان جمع بود.

پس از شهادت امام حسن (ع) در سال 50 هجرى، امام حسین (ع) عهده دار امر امامت گردید. معاویه پس از بیست سال حکومت ظالمانه و قتل و کشتار شیعیان به ویژه، در سال 60 هجرى مرد و بر خلاف قرارداد صلح با امام حسن(ع)، پسرش یزید را به جاى خود قرار داد. یزید فردى فاسد و شرابخوار و مخالف با اسلام بود. او علناً مقدسات اسلامى را زیر پا مى گذاشت و آشکارا شراب مى خورد. امام حسین علیه السلام از همان آغاز کار با او به مخالفت برخاست.

یزید نامه اى به حاکم مدینه نوشت و به او دستور داد که از امام حسین (ع) براى یزید بیعت بگیرد و اگر حاضر نشد او را به قتل برساند. امام (ع ) که حاضر به بیعت کردن با یزید نبود با خانواده خود از مدینه به مکه رفتند. در این هنگام مردم کوفه که از مرگ معاویه با خبر شده بودند نامه هاى زیادى براى امام حسین (ع ) نوشتند و از او خواستند تا به عراق و کوفه بیاید. امام حسین (ع ) نیز مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد. ابتدا هزاران نفر از مردم کوفه با مسلم بن عقیل همراه شدند. اما با ورود عبیداللّه بن زیاد که از طرف یزید به حکومت کوفه گمارده شده بود و بسیار حیله گر و بى رحم بود، مردم کوفه فریب اقدامات او را خورده و پیمان شکنى کردند و مسلم را تنها گذاشتند.

در نتیجه عبیداللّه، مسلم بن عقیل را دستگیر نموده و به شهادت رسانید. هنگامى که در ابتدا مردم کوفه با مسلم بیعت کردند، مسلم نامه اى به امام حسین (ع) نوشت و به ایشان اطلاع داد که به کوفه بیاید. امام حسین (ع) با خانواده و یاران خود به طرف کوفه حرکت کرد و در نزدیکى کوفه بود که خبر پیمان شکنى مردم کوفه و شهادت مسلم را آوردند. عبیداللّه بن زیاد که با شهادت مسلم بر اوضاع کوفه تسلط پیدا کرده بود حر بن یزید ریاحى را براى زیر نظر گرفتن امام حسین (ع ) و همراهانش فرستاد. و سپس عمر بن سعد را با سى هزار نفر به کربلا اعزام نمود. او به عمر بن سعد وعده داده بود که اگر امام حسین (ع ) را به شهادت برساند او را حاکم رى خواهد کرد.
عمر بن سعد که به طمع حکومت رى به کربلا آمده بود از هیچ ستمى فروگذار نکرد. دستور داد امام حسین (ع ) و یارانش را محاصره کنند و آب را بر روى آنان ببندند. یاران امام حسین (ع) که از شجاع ترین افراد بودند روز دهم محرم (عاشورا) در حالى که بیش از 72 تن نبودند یکى پس از دیگرى در دفاع از امام زمان خود یعنى امام حسین (ع ) با عزت و آزادگى به شهادت رسیدند. حر بن یزید ریاحى نیز که ستمگرى سپاه عمر سعد و حقانیت امام حسین (ع ) را مشاهده کرد به سپاه امام پیوست و به شهادت رسید.

واقعه کربلا گرچه از نظر زمان کوتاه بود و تنها یکروز از صبح تا عصر به طول انجامید اما لحظه لحظه آن درس شهامت و ایثار و فدا کارى، ایمان و اعتقاد و اخلاص بود. واقعه کربلا دانشگاهى است که از طفل شیرخوار تا پیرمرد محاسن سفیدش به بشریت درس آزادگى مى آموزد. خون هاى مطهر امام حسین (ع ) و یارانش به اسلام حیات تازه بخشید و زمینه سرنگون شدن دودمان فاسد اموى را فراهم آورد.

امام حسین علیه السلام روز دهم محرم سال 61 هجرى ، در سن 57 سالگى در کربلا به شهادت رسید. مرقد ایشان و برادر فداکارش ابوالفضل و فرزندان و یارانش در شهر کربلا در عراق قرار دارد.

خداوند در تربت ایشان شفا، و در داخل حرم امام حسین (ع) استجابت دعا را قرار داده است. پیامبر (ص ) در حقش فرمود: احب اللّه مَن احب حسینا یعنى: خداوند دوست میدارد کسى را که حسین را دوست بدارد. پیامبر(ص ) در حق او و برادر گرامى اش امام حسن (ع ) فرمود: دو فرزند من حسن و حسین پیشوایان امت مى باشند خواه زمام امور به دست بگیرند و یا نگیرند.

//////////////

یکی بود یکی نبود. امام حسین (ع) که امام سوم ماست در شهر مدینه زندگی می کردند. امام حسین (ع) همیشه مردم را به کارهای خوب دعوت می کردند و به مردم می گفتند: از آدمهایی که کارهای زشت می کنند و به مردم ظلم می کنند همیشه دوری کنید. به خاطر همین حرفها یزید که خلیفه بود و به مردم ظلم می کرد و همیشه کارهای زشت انجام می داد با امام حسین دشمنی می کرد و همش در حال چیدن دسیسه و حیله برای دشمنی و اذیت کردن امام حسین میگشتن و از همین طریق بسیار ایشان را مورد اذیت و آزار قرار میدادن.

یک روز از کوفه نامه های زیادی برای امام حسین(ع) از طرف مردمش رسید. نامه هایی که مردم آنجا از امام حسین (ع) دعوت کرده بودند که آنجا برود تا مردم از او یاری کنند و کنار مردم کوفه باشن. برای همین هم امام حسین(ع) به سمت آنها حرکت کرد. ولی وقتی به سرزمینی نزدیک کوفه که اسمش کربلا بود رسید، دیدند به جای اینکه مردم به استقبالشان بروند سربازان دشمن به سمت آنها آمده اند تا با آنها بجنگند. امام حسین (ع) و یارانشان چند روزی آنجا بودند و دشمن حتی آب را بر روی آنها قطع کرده بود. و همه تشنه بودند. از زن و بچه و پیر و جوون گرفته همه تشنه لب بودن چون که کربلا خیلی گرم و سوزانه بچها و امام حسین و اهل بیتشون هم مدت ها به همین شکل تشنه لب بودن.

یک شب امام حسین (ع) به یارنشان گفتند که دشمن با من کار دارند شما می توانید بروید و مجبور نیستید که بخوایید بجنگید ولی بچها همه یارانش گفتند ما با تو هستیم و همه روز بعد که روز عاشورا بود شجاعانه و با فداکای زیاد در کنار امام حسین (ع) شروع به جنگیدن و مبارزه برای حق و خدای بزرگ کردند و همگی هم تا پای جون و آخرین قطره ی خون خود در این راه جنگیدند و به شهادت رسیدند و تا همین الان هم آوازه شجاعت و فداکاری تموم یاران امام حسین (ع) و اهل بیت ایشان به گوش تمامی ما رسیده و برای همین به ما سفارش شده تا در طول مسیر زندگیمون ایشون و راه و رسمشون را الگو و سر لوحه ی زندگی خودمون قرار بدیم.

//////////////

همچنین بخوانید: قصه کودکانه برای خواب

زندگینامه امام حسین از تولد تا شهادت برای کودکانزندگینامه امام حسین از تولد تا شهادت برای کودکان

داستان امام حسین کوتاه برای کودکان

داستان مهربون بودن امام حسین با همه

شخصی به نام عصام بن مصطلق می‌گويد: روزى به مدينه رسیدم و حسين بن على(ع) را با قيافه‌اى جذاب دیدم و هر چه از حسادت نسبت به پدرش در دل داشتم آشكار كردم و گفتم: تو فرزند ابوتراب هستى؟ جواب داد: آرى. من هم او و پدرش را مورد بی‌ادبی بسيار قرار دادم.
امام با عطوفت و مهربانى به من نگاه كرد و اين آيات را تلاوت كرد:
و امر به نيكى كن و از انسان‌هاى جاهل درگذر، و اگر وسوسه اى از شيطان در تو ايجاد شد به خدا پناه آور كه او بسيار شنوا و آگاه است. وقتى طايفه اى از شيطانها پرهيزكاران را وسوسه كنند خدا را به ياد آورند و همان لحظه آگاه و بينا شوند، شيطانها برادرشان را به گمراهى مى كشانند.
بعد به من فرمود: آرام باش و براى من و خودت از خداوند طلب مغفرت كن. اگر از ما يارى بخواهى تو را يارى خواهيم كرد و اگر كمک بخواهى كمک مى‌كنيم و اگر طلب هدايت نمائى تو را هدايت خواهيم كرد.
عصام بن مصطلق می‌گوید با اين برخورد مهربانانه حضرت از گفته ها و رفتار خودم پشيمان شدم.
در این لحظه امام فرمود.
(يوسف به برادران شرمنده خود گفت) امروز هيچ ملامتى بر شما نيست خداوند شمارا مى بخشد او مهربانترين مهربانان است.
بعد فرمود: آيا اهل شام هستى؟
گفتم: بله
فرمود: طبيعى است، معاويه در بین مردم شام شايعه ساخته است. درود خدا بر ما و تو باد. نيازمندي‌هاى خود را بگو كه مرا بهتر از آنچه فکر می‌کردی خواهى يافت.
عصام می‌گويد: با اين بر خورد بزرگوارانه او زمين با همه پهناورى كه داشت براي من تنگ شد و دوست داشتم كه مرا در خود فرو برد آنگاه خود را از وى دور كردم و از آن پس كسى از او پدرش برای من محبوبتر نبود.

//////////////

داستان امر به معروف امام حسین 

روزی امام حسن و امام حسین (ع) از محلی می‌گذشتند. پیرمردی را دیدند که مشغول وضو است. ولی به درست وضو نمی‌گرفت.

این دو امام عزیز که کودک هم بودند تصمیم گرفتند به طور غیر مستقیم با کمال ادب، صحیح وضو گرفتن را به او یاد دهند.

اول با هم صحبت کردند طوری که پیرمرد سخنانشان را بشنود. یکی گفت:

وضوی تو صحیح نیست وضوی من درست است. دیگری گفت:

نه، وضوی تو درست نیست وضوی من درسته. سپس نزد پیرمرد آمدند و گفتند:

ما در حضور شما وضو می‌گیریم نگاه کن! و ببین! کدممون درست وضو می‌گیریم! هر دو وضوی درست و کاملی جلوی چشم پیرمرد گرفتند.

آنگاه از پیرمرد پرسیدند:

پیرمرد متوجه شد که وضوی صحیح چگونه است و منظور اصلی آن دو کودک یاد دادن به اوست. با کمال فروتنی گفت:

عزیزان! وضوی هر دوی شما درست و صحیح است من پیرمرد نادان هنوز درست وضو گرفتن را نمی‌دانم. شما بخاطر محبت و دل سوزی که بر امت جدتان دارید، وضوی درست و صحیح را به من یاد دادید، سپاسگزارم.

//////////////

داستان منزلت امام حسین

شخصى از یاران امام صادق (ع) مى گوید: «نزد امام صادق (ع) رفتم، دیدم حضرت نماز مى‌خواند. بعد از نماز، در سجده مناجات کرد و براى زوار قبر امام حسین (ع) بسیار دعا کرد. وقتى مناجات حضرت تمام شد، گفتم:

فدایت شوم! آنچه من از شما شنیدم، اگر هم براى کسانى بود که خدا را نمى‌شناسند، گمان مى‌کردم به آتش دوزخ دچار نمى‌شوند! به خدا که آرزو کردم حسین (ع) را زیارت مى‌کردم و حج (مستحبى) انجام نمى‌دادم! حضرت در پاسخ فرمود:

تو که به قبر امام حسین (ع) نزدیک هستى، چرا به زیارتش نمى روى؟ عرض کردم:

من نمى‌دانستم که مسئله به این عظمت است. حضرت فرمود:

«دعا گویان زوار حسین علیه السلام، در آسمان از دعاگویان او در زمین بیشترند. زیارت را ترک مکن. هرکه آن را ترک کند، آن قدر حسرت مى برد که آرزو مى کند که قبر حضرت، نزد او مى بود.»

و سپس حضرت دوباره به تمجید زایران حضرت حسین (ع) و بیان فضایل آنان پرداخت.

//////////////

داستان بخشش امام حسین

در هر انتخابی ما اول باید رضایت خدا را در نظر داشته باشیم. برای انتخاب صحیح باید به سخنان خدا گوش کنیم و آنرا اجرا کنیم.
اطاعت خدا یعنی همیشه هر آنچه او از ما خواسته را انجام دهیم. وقتی ما مطمئن نیستیم که چه کاری انجام دهیم باید فکر کنیم که آیا این کار خدا را راضی می کند یا نه؟
وقتی امام حسین (ع) نخواست با یزید بیعت کند، یزید عصبانی شد و تصمیم گرفت امام را به قتل برساند. امام خانه اش را به سمت مدینه ترک کرد. در راه به سمت کوفه یکی از سربازان سپاه یزید بنام حور راه امام را بست و اجازه ندداد به کوفه بروند. امام حسین (ع) سعی کرد برای حور توضیح دهد که راه و روش یزید اشتباه هست و او نمی تواند به حرف های چنین شخصی گوش دهد و دنباله رو او باشد. حور گفت که یزید رهبر ما هست و من باید از قوانین او اطاعت کنم و هر آنچه بگوید قبول دارم.
امام حسین (ع) دیدند که حر و سپاه او تشنه هستند و در بیابان هوا گرم هست برای همین به آنها و سوارانشان آب دادند. با وجود اینکه آنها با امام رفتار خوبی نداشتند ولی امام حسین (ع) مهربان بودند و حتی با کسانیکه به او خوبی نمی کردند نیز رفتار خوبی داشتند.
بعدها حر شنید که امام و فرزندانشان در خمیه گاه تشنه هستند و او به این فکر کرد که تصمیم گرفته بوده اطاعت یزید را بکند و این رفتاری که یزید با امام دارد آیا رضای خدا هست یا نه؟ نه! حر متوجه شد که بجای اطاعت خدا از یزید اطاعت می کرد و انتخاب اشتباهی کرده بود. حر وقتی متوجه شد راه امام حسین (ع) درست هست و هر آنچه انجام می دهد همان هست که خدا خواسته است، به سوی امام برگشت و یکی از یاران کنار دست امام حسین (ع) شد.

//////////////

همچنین بخوانید: قصه های آرامبخش کودکانه

داستان امام حسین کوتاه برای کودکانداستان امام حسین کوتاه برای کودکان

سخن آخر

امیدواریم که مجموعه ای که امروز برای شما در آلامتو تحت عنوان زندگینامه امام حسین از تولد تا شهادت برای کودکان و داستان امام حسین کوتاه آماده کرده ایم لذت برده باشید.

منبع خبر

مطالب مشابه را ببینید!