اطلاعات تالابها هم امنیتی شد؟
خشکسالی، سدسازی، دکلهای نفتی و تغییر اقلیم، سالهاست که جان تالابهای ایران را نشانه رفته است و تا امروز ۶۰ درصد از تالابهای ایران غبارخیز شدهاند؛ حالا هم تعداد مناطق غبارخیز افزایش یافته، هم شدت گردوغبار در این مناطق بیشتر شده است.
آخرین وضعیت تالابها حالا به غبارخیزی شدید رسیده است و ۵۰ سال بعد از کنوانسیون رامسر، تالابهای ایران در وضعیتی بحرانی قرار گرفتهاند. در سال ۱۳۹۸ مطالعهای در ایران برای شناسایی منشأ داخلی گردوغبار در داخل کشور انجام شد. طبق این مطالعه از مجموع ۵/۳ میلیون هکتار مساحت تالابها، حدود یک میلیون و ۴۶۰ هزار هکتار آن یعنی حدود ۴۲ درصد مناطق غبارخیز بودند.
ایران ۴۲ نوع تالاب طبیعی دارد و بیش از ۱۴۰ تالاب در فهرست آییننامه اجرایی تبصره ماده یک قانون حفاظت، احیا و مدیریت تالابهای کشور نام برده شده است. از میان تالابهای داخلی، نام ۲۵ مورد از آنها در کنوانسیون رامسر ثبت شده و بهعنوان تالاب بینالمللی شناخته میشوند؛ معاهدهای که در سال ۱۳۴۹ در شهر رامسر به تصویب رسید و حالا تعداد اعضای آن به بیش از ۱۸۰ کشور رسیده است.
در روز جهانی تالابها و در نشست «حفاظت از تالابها برای آینده مشترکمان» که در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد، فعالان محیطزیست از آخرین وضعیت تالابهای کمجان، انزلی و دریاچه ارومیه گفتند و آنچه را بر تالابهای ایران میگذرد دوباره بازخوانی کردند.
آنها که سالها درباره وضعیت تالابها هشدار میدهند، میگویند که سازمانهای مربوطه اطلاعات دقیقی از وضعیت تالابها نمیدهند؛ اطلاعاتی که ظاهراً محرمانه است. اما سوال اینجاست که چرا باید اطلاعات مربوط به تالابها محرمانه باشد؟ تا این اطلاعات نباشد چطور میتوان ارزشگذاری اکولوژیکی داشت و چطور میتوان روند تخریب را کندتر کرد.
از میان این سه تالاب که در نشست بررسی شدند، تالاب «کمجان» در استان فارس از اواخر دهه ۸۰، با کمک جامعه محلی احیا شد و کمکم توانست دوباره تنوعزیستی خود را بازگرداند؛ روندی که نزدیک به چهار تا پنج سال زمان برد و اثرات زهکشیهای دهه ۶۰ با ساخت آببندها از بین رفت. در کنار آن اما تالاب انزلی بهعنوان یک تالاب ساحلی باارزش که معیشت بیش از یکمیلیون نفر به آن وابسته است، بهشدت آسیب دیده است. فعالان محیطزیست در این نشست هشدار دادند که بهدنبال پسروی دریای خزر، انزلی هم از حالت تالاب ساحلی خارج شده و نمیتواند با دریا تبادلات آبی داشته باشد.
تالاب انزلی و بحران پیشرو
تالاب انزلی با بسیاری از تالابها حتی تالاب میانکاله متفاوت است. اگر بخواهیم به پهنه تالاب انزلی نگاه کنیم، از یکطرف به دریای خزر متصل است، از طرفدیگر به جلگه گیلان و اتفاقاتی در آن در حال روی دادن است که حد بالای تداخلات انسانی یکی از آنهاست؛ زندگی و معیشت ۴۰۰ هزارنفر بهصورت مستقیم به این تالاب بستگی دارد و معیشت و زندگی یکمیلیون نفر را بهصورت غیرمستقیم تامین میکند. هم در بسترهای کشاورزی میتوانیم این را در نظر بگیریم، هم شکار، هم اتفاقات گردشگری و سایر حوزههایی که در این تالاب شکل گرفته است.
تالاب انزلی یک تالاب ساحلی است و متاسفانه در نوسانات دریای خزر با پسروی آب دریای خزر مواجهیم؛ این نوسان در سالهای متعدد وجود داشته و همواره با پسروی یا پیشروی آب دریای خزر مواجه بودهایم ولی الان بهصورت معناداری این پسروی در حال اتفاق افتادن است و دریا که عقبنشینی میکند، بهدلیل اتفاقاتی است که روسیه روی دریای خزر شکل میدهد.
تقریباً رودخانه اولگا ۹۸ درصد آورد آبی دریای خزر را دارد و روسیه با سدهای متعددی که رویش ایجاد کرده، آورد خزر را بسیار کاهش داده است. گفته میشود، درنهایت قرار است از کانال دیگری، دریای خزر را به دریای سیاه وصل کنند و احتمال میرود بعد از آن پیشروی دریای خزر را داشته باشیم. این اتفاق موجب شده تالاب انزلی از حالت تالاب ساحلی که قبلاً بوده، خارج شود و تبادلات آبی را نتواند با دریا داشته باشد؛ این به مشکلات تالاب افزوده است.
موضوع دیگری که در تالاب انزلی در حال شکلگرفتن است، افزایش سطح رسوبات است. جنگلتراشیهای بالا، ورود سموم، کشاورزیهای ناپایدار در منطقه و آفتها هم موجبشده رشد پهنه گیاهی تالاب به نسبت افزایش پیدا کند. وقتی رشد پهنه گیاهی را داریم، توازن بههم میخورد و وقتی توازن بههم بخورد، داستانهای عدیدهای را ایجاد میکند.
علاوه بر آن براساس شیرابههای دفنگاه که در مجاورت تالابند، افزایش سطح رسوبات بهدلیل بار آلودگیها را داریم. بزرگترین دفنگاههایی که تالاب انزلی را تحتتاثیر قرار میدهند، دفنگاه سراوان در مرکز شهر رشت و دفنگاه بشمن است. آورد رودخانهها بهسمت تالاب بر اثر سیلابهای دورهای اتفاق میافتد و مراتع بالادست تخریب میشود.
چالشهای بعدی که داریم، پروژههای عمرانی و احداثی در بستر و حاشیه تالاب است، مثل موجشکن، اسکله و لنگرگاههایی که روی تالاب ساخته شده است. درباره موجشکن اولیه که حدود ۸۰ سال پیش ساخته شد، همان زمان مطرح بود که چون روی چرخه آب تالاب میتواند تاثیر بگذارد درنهایت منجر به خشکی تالاب انزلی خواهد شد. بااینکه ۸۰ سال پیش این پیشبینی شده بود، لنگرگاه دیگری هم روی آن ساخته شد. ساختوسازها در اطراف تالاب و حاشیه آن هم روی حیات آن مهم است؛ ساختوسازها از ۱۰ سال پیش، تغییرات زیادی را در آن ایجاد کرده است.
در مرحله بعد که یکی از چالشهای پیشروی ماست، بحث گونههای مهاجم است که ماجرای سنبل آبی هم یکی از داستانهای آن است؛ آزولا و کابو آبی هم از دیگر گونههای مهاجمند که بهتازگی وارد عرصه تالاب شدهاند. تقریباً میتوانیم بگوییم، دوسوم تالاب انزلی تحتتاثیر سنبل آبی است و به آن آلوده شده است.
بحث جانوری را هم از سالهای قبل داشتهایم که گاه همهچیزخوارند، تخم ماهیهای دیگر را میخورند و در تالاب در سطح گسترده به وجود آمدهاند و همینطور لاکپشت گوشتقرمز؛ آنها لاکپشتهایی هستند که دم عید خریدوفروش میکنند، بعد نمیتوانند نگهداریشان کنند و فکر میکنند که باید آنها را به طبیعت برگردانند که این موجب گرفتاری تالاب شده است.
چالش بعدی، تغییر کاربری اراضی است که موجب شده در بازه ۱۱ ساله، مساحت تالاب از ۶ هزار و ۱۰۰ هکتار به سه هزار و ۵۰۰ هکتار برسد. تالاب در حال فشردهشدن است و فشردگی تالاب، خاصیت خودپالایی آن را به چالش میکشد. موضوع بعدی، تهاجم جمعیت بهسمت تالاب است. موضوع دیگر، تغییرات اقلیمی است که اثراتش خودش را نشان میدهد و کمتر از متوسط جهانی برایش برنامهریزی وجود دارد. احداث سدها و آببندها، مشکل اساسی دیگر است و هنوز تا حلشدن همه آنها راه درازی در پیش داریم.
تالاب کمجان چطور احیا شد؟
حوضه آبی دروناستانی تالاب کمجان با ۲۷۰ کیلومتر، نزدیک به یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون مترمکعب آورده سالانه داشته است؛ یعنی دوبرابر حوضه آبی زایندهرود که آن را با ساخت سه سد، تالاب را خشکاندیم؛ آن هم در منطقهای که بعد از استان گیلان و مازندران سومین تولیدکننده برنج و اولین تولیدکننده گندم بود. خروجی این سدسازی آوارگی بیش از ۲۰۰ روستا و حداقل ۱۵۰ هزار نفر از روستانشین تولیدکننده و خشکشدن سه سرمایه بینالمللی یعنی بختگان، کمجان و رودخانه کر بود.
این تالاب با سدسازی و زهکشی که در دهه ۶۰ انجام شده بود، در دهه ۸۰ به کانون ریزگرد تبدیل شد. درنهایت این روند باعث آسیبدیدن روستاها و مردم منطقه شد و تولیدکننده کشاورز ما مجبور شد خانه خود را رها کند؛ یعنی در منطقهای که مردم آن درآمدی نسبتاً قابل توجه و ارزشمند داشتند، اما آواره و مهاجر شدند. در این شرایط باید کاری میکردیم که مردم آنجا بمانند.
ما در این منطقه یک بیشه قدیمی میشناختیم که میخواستیم آن را برگردانیم و تقریباً از سال ۱۳۷۷ روی این موضوع فکر میکردیم. بهدلیل اینکه زهکشها توسط سازمان آب و جهادکشاورزی وقت حفر شده بود، جوامع روستایی نگران بودند که اگر سراغ آنها بروند برایشان دردسر درست شود. سال ۱۳۸۸ اوج فاجعه بود و مردم داشتند روستاها را ترک میکردند. در این شرایط با همراهی چندنفر توانستیم لودری بگیریم و روی زهکشیهایی که در دهه ۶۰ تالاب را خشکاند، آببند ایجاد کنیم. با ساخت اولین آببند حجم قابلتوجهی آب در زهکشها ایجاد شد و کمی کمککننده بود.
قبل از احیای تالاب، بستر آن نمکی و کمجان شده و به کانون فرسایش بادی نمک هم تبدیل شده بود. ما با جامعه روستایی صحبت کردیم و آنها هم آب را با همان بیلهای سنتی روی بستر هدایت کردند و آبگیری حداقلی روی بستر اتفاق افتاد که با همان میزان گیاهان شورپسند هم رشد کردند؛ درحالیکه تا قبل از آن هیچ گیاهی نمیتوانست آنجا رشد کند. این شرایط امیدوارکننده در حدود یکماه اتفاق افتاد و تغییر چهره زمین مشهود بود. در این تالاب گونههای نی بهصورت طبیعی قبل از خشکشدن وجود داشت اما از بین رفته بود و درنهایت ریشه آن را منتقل کردیم که کارکردهای آن در تالاب حفظ شود.
آن زمان درکی از تالاب نداشتیم و فقط میخواستیم به مردم کمک کنیم و دامداری وابسته به پوشش گیاهی کنار روستا دوباره احیا شود. با شروع کار ما سازمان آب منطقهای شکایت و در یک روند چهارساله آن را پیگیری کرد. در این هجمهها متوجه شدیم درباره تالاب کمجان فقط در وبلاگ آقای درویش اطلاعاتی وجود دارد؛ آنزمان بود که متوجه شدیم اینجا بیشه نیست، بلکه تالاب است.
ارتباط تالاب و محیطزیست را نمیدانستیم اما کمکم پای سازمان محیطزیست استان را هم وسط کشیدیم و آنها را با خود همراه کردیم. برای آموزش جامعه محلی از ظرفیتهای اجتماعی استفاده کردیم و از تریبون آنها برای هدایت مردم روستایی بهسمت محیطزیست استفاده کردیم.
بیش از ۱۳۵ گونه پرنده را تا امروز در کمجان شناسایی کردیم و درنهایت به یک کانون زادآوری تبدیل شد؛ تالابی که کریدور چندهزارساله پرندگان بود. ۲۰ سال بعد از احیای تالاب، یکی از گونههای ماهی بندانگشتی که همه تصور میکردند در حوضه رودخانه کر از بین رفته است را هم شناسایی کردیم. ما آب لازم را برای بلوغ جسمی پرندگان نداشتیم و محبور بودیم آب را با تراکتور روی بستر تالاب پمپاژ کنیم تا تخم پرندگان رشد داشته باشد.
در این مسیر رسانهها کمک کردند که تالاب کمجان احیا شود و دادگاه هم برای ما رأی برائت صادر کند. درنهایت در یک بازه زمانی چهار تا پنجساله، طبیعت تالاب جان گرفت و شاهد تنوع زیستی در آن بودیم و حالا وضعیت نسبتاً امیدوارکنندهای دارد.
چرا اطلاعات تالابها را پنهان میکنند؟
تالابها، بومسازههای بینظیر آبی هستند که مساحتشان ۸۸۵ میلیون هکتار است. ایران ۱۹۰ تالاب دارد؛ یعنی بیش از سه میلیون هکتار از مساحت کشور در عرصه تالابی است. این میزان به اندازه سه درصد از مساحت کل تالابهای جهان است.
تعداد تالابهای ایران، سه برابر میانگین جهانی است. یعنی اگر در جهان ۴۲ نوع تالاب شناسایی شده، ۴۱ نوع آن در ایران قرار دارد که گنجینهای برای کشور ما به شمار میرود. تالابهای ایران در جنوبغربی آسیا بیش از ۱۴۰ گونه پرنده مهاجر و بومی را در خود دارد که ۳۰ درصد از پرندگان کشور را شامل میشود.
این یک تصویر کلی از اهمیت تالابها در کشور است. وقتی تالابی زنده است یعنی اکوسیستم زنده است و اگر تالاب بخشکد، نشان میدهد که اکوسیستم آنجا هم مرده است. همانطور که همه میدانند در دوم فوریه سال ۱۹۷۱ یعنی ۱۳ بهمن سال ۱۳۴۹ اولین معاهده بینالمللی محافظت از تالابها در رامسر منعقد شد که بهعنوان کنوانسیون رامسر معروف است.
عدهای در خارج از کشور، رامسر را مانند یک معبد میدانند؛ یعنی تا این اندازه برایشان اهمیت دارد. از آن سال، حفاظت از تالابها در دستور کار سازمان حفاظت از محیطزیست قرار گرفت و اسکندر فیروز بهعنوان یکی از افراد موثر در انعقاد این معاهدهنامه هم سکاندار هدایت آن بود.
۲۵ تالاب در سایت رامسر ثبت شده است اما از این ۲۵ تالاب، تعداد زیادی در فهرست خطر قرار گرفتهاند. با این همه اما با سابقه درخشانی که در حوزه تالابها داریم هنوز اطلاعات جامع و کاملی در ارتباط با آنها وجود ندارد.
بیش از ۵۵ سال است در این زمینه صحبت میشود اما حتی در زمینه نوع پوشش گیاهی، تنوع زیستی، نوع پرندگان آبزی تالابها و… اطلاعاتی وجود ندارد؛ اگر هم باشد، محرمانه است. اما چطور میشود که اطلاعات مربوط به تالابها محرمانه باشد؟
ما باید اطلاعاتی در اختیار داشته باشیم تا بتوانیم ارزشگذاری اکولوژیکی کنیم و شاید هم در کُندشدن روند تخریب کمکی کنیم. پایش پیشزمینه برنامه مدیریت جامع تالابهاست، سازمان محیط زیست مطالعات و پایشهایی در چند تالاب شروع کرد؛ تالاب انزلی، تالاب شورابیل اردبیل، شادگان و دریاچه ارومیه از جمله آنهاست.
در کنار اینها ما طرح حفاظت از تالابها را در ایران داریم که در تالابهای شادگان، پریشان و دریاچه ارومیه به عنوان پایلوت اجرا شده است؛ هرچند که نیازی نیست درباره وضعیت دریاچه ارومیه توضیحی بدهیم چون همه شرایطش را میدانند.
تالاب پریشان هم نفسهای آخرش را میکشد. تنها تالاب شادگان باقی مانده که به دلیل حوضههای آبخیزداریای که دارد، هنوز نفس میکشد. این طرح مدیریتی را در ۲۰ تالاب دیگر هم اجرا کردهاند اما سوال این است که چرا با این قدمتی که داریم، حضور سازمان ملل و موسسه «جایکا» ژاپن برای احیای تالاب انزلی، همچنان دچار بحران هستیم؟
این موضوع باید کنکاش شود که چرا این تالابها خشک شده و یا به شکل تالابهای دائمی و فصلی درآمدهاند. حتی طرحهای ملی مثل طرح احیای دریاچه ارومیه هم نتوانستهاند آنها را نجات دهند. در حال حاضر تالاب ارومیه تبدیل به یک تالاب فصلی شده است.
جای شرمساری است که کشوری که اولین معاهده در زمینه تالابها را نوشته، نتوانسته تالابهایش را نجات دهد. چه چیزی مانع شده است؟ ما ۱۵ قانون و آییننامه تصویب شده در این زمینه داریم، بنابراین نمیتوان گفت با کمبود قانون مواجهایم. باید ببینیم که این قوانین در کشور، مورد حمایت کافی قرار گرفتهاند؟ چطور اجرایی و نظارت میشوند؟
ما جزو معدود کشورهایی هستیم که در قانون اساسی درباره حفاظت از محیط زیست نوشته شده است، با این همه سرنوشت محیطزیست مانند کشورمان است، با همه قدمتی که دارد به روزی افتاده که همه شاهد آن هستیم. آیا پژوهشگران در این حوزه وارد نشدهاند یا سازمان حفاظت از محیط زیست از وجود این افراد بیبهرهاند؟
به نظر میرسد که جواب همه این سوالها منفی است. میخواهیم مثل همیشه تقصیر را به گردن تغییرات اقلیمی بیندازیم، یا زمینه همکاری با سازمانهای بینالمللی نبوده یا از نظر اقتصادی دچار مشکل بودهایم؟ درهمپیچیدگیهای مدیریتی خیلی وقتها به ما ضرباتی میزند که اولین آن به محیط اقلیمی ما وارد میشود. مسئله بزرگی که وجود دارد این است که در دو سال اخیر، وزارت نیرو اقدام به سند زدن رودخانهها و برخی تالابها به نام خود کرده، تعدادی را هم به نام خود زده است.
درحالیکه تالابها و رودخانهها ملی هستند و متعلق به ملت و دولت تنها حافظ و نگهدارنده آنهاست. هرچند که فعالان محیط زیست در این زمینه اقدام کرده و شکایتی در دیوان عدالت اداری ثبت کردهاند تا بتوانند یک به یک این سندها را به ملت برگردانند. در تصمیمگیریهای مرتبط با محیطزیست باید کنشگران حضور داشته باشند، دولتیها میگویند که ما از کنشگران خواستهایم بیایند اما خودشان نیامدند. اما اینطور نیست.
ما خیریه نیستیم که از جایی حمایت شویم و در مردم این فرهنگ وجود ندارد که برای مثلاً محیط زیست هزینه کنند. ما همیشه باید دنبال حامیان مالی باشیم. ما بهعنوان کنشگران محیط زیست مطالبهگری و دیدهبانی میکنیم؛ برای همین مطالبهگری باید به عرصههای دولت ورود کنیم.
یکی از دلایلی که ما را در این جلسات راه نمیدهند این است که اطلاعاتی به ما نرسد. کارهای پژوهشی که انجام نمیشود اما اگر هم انجام شود، سر از ناکجا آباد در میآورد. این اطلاعات که مخفی و طبقهبندی نیست، اما نمیدانم چرا در اختیارمان قرار داده نمیشود. حتی در سایتهایشان هم این اطلاعات پیدا نمیشود. در سایتها باید نتیجه پژوهشها منتشر شود نه جزئیات نشست و سخنرانیها.
منبع: هم میهن