نیلی بلاگ‌

دلنوشته برای حضرت علی اکبر + متن ادبی در مورد حضرت علی اکبر


دلنوشته برای حضرت علی اکبردلنوشته برای حضرت علی اکبر

دلنوشته و متن ادبی برای حضرت علی اکبر

حضرت علی اکبر با وجود آنکه سن کمی در این دنیا زندگی کردند اما در بسیاری از صفات همانند جد پدری خود پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) بودند و همانند ایشان با مردم رفتار می کردند از این جهت یک اسوه و الگوی مناسب و عالی برای تمامی ما در طول زندگی محسوب می شوند و از این جهت مسلمانان نیز چه مرد و چه زن با هر سنی به ایشان ارادت قلبی فراوانی داشته و علاقه زیادی را در دل خود به این حضرت بزرگوار نثار می کنند.

امروز برای دوستاران اهل بیت و حضرت علی اکبر فرزند امام حسین (ع) مجموعه ای را در آلامتو تحت عنوان دلنوشته برای حضرت علی اکبر و متن ادبی در مورد حضرت علی اکبر تهیه کرده ایم امیدواریم که از مجموعه لذت ببرید.

همچنین بخوانید: دلنوشته زیبا درباره حضرت فاطمه کوتاه

دلنوشته برای حضرت علی اکبر

تو علی اکبری، علوی سیرت و محمّدی صورت. آئینت جوانمردیست. صدایت، لرزه بر اندام آنان می‌‏اندازد که نفس‏‌های شیعه را بریده بریده می‏‌خواهند. در آغوش باران زاده شده‌‏ای و از سینه بهار، شیر نوشیده‌‏ای. از عشیره گل سرخی و از تبار آفتاب. کوهستان‏‌ها، هوای پاک نفس‏‌هایت را به عاریت گرفته‏‌اند.

شاعرانه‏‌ترین واژه‌‏ها، شعر بلند حماسه‏‌ات را سرودن نمی‌‏توانند. تو اردیبهشت فصل‏‌های جهانی. خاکستری‏‌ترین روز‌ها را خورشید کلامت به تپش وا می‌‏دارد. امروز می‌‏آیی و ما فانوس‌‏های عاشقی در دست، میلاد خجسته‏‌ات را نور می‌‏پاشیم. می‌‏آیی و چکاوکان روشنی، روز آمدنت را به ترانه می‌‏نشینند و رود‌های زمین، بهار آمدنت را آواز می‌‏خوانند.

//////////////

این کوثرنشان حیدری نسب، در جمال لم یزلی اش،
آیینه داری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را می کند،
اما تو در تعلق و تعیین این جلوه و جذبه ظاهری نمان.

پشت این آیینه هزار جلوه، وجود صیقل یافته ای است که بیش از همه،
بر حقیقت پنهان محمدیه صلی الله علیه و آله نزدیک است.

بی جهت علی اکبر صلی الله علیه و آله را پیامبر دوباره آل اللّه ننامیده اند؛
تو بهانه این نسبت را در ظهور عینی او جست وجو می کنی،
اما دلیل، در حضور غیبی اوست.

چاره ای نیست! تو نیز برای یافتن آن نور پشت دریاها،
باید در وجود حضرتش غرق شوی!

//////////////

جوانانِ بنی هاشم بیایید؛ علی را بر درِ خیمه رسانید
بگویید؛ مادرش لیلا بیاید
تماشای قدِ اکبر نماید
جوانانِ بنی هاشم بیایید؛ علی را بر درِ خیمه رسانید
بگویید عمه اش زینب بیایید
علی را بر در خیمه، رساند
خدا داند که من طاقت ندارم؛ علی را بر در خیمه رسانم…
علی جان؛ چراغِ شامِ تارم
فراقت برده آرام و قرارم
نچیدم حجلگاهِ شادی تو
ندیدم من؛ شبِ دامادی تو
امیدم بود تو در هنگامِ پیری؛ عصای پیری مادر بگیری…
به امیدی؛ علی اکبر بیایید

//////////////

آن جلال و جبروتی که کودک لیلا را بر تخت بزرگی و شوکت می‌نشاند، تکرار خطوط نسخه وجود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بر صفحه هستی علی اکبر علیه السلام بود. گویی برگه‌ای از کتاب جان پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله وسلم در پیش چشم لیلای دور مانده از خاتم رُسُل قرار گرفته بود و او در آن نظر نمی‌افکند و چیزی نمی‌خواند، جز آن چه به امین اللّه منتسب بود!

لیلا دیگر مادر کودک خویش نبود، بلکه دایه کودکی‌های پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شده بود و چه موهبتی برتر از آن که زنی موسپید شود در راه روسپیدی عشق!؟

مگر نه آن که چیزی نخواهد گذشت که کودک رسول‌واره لیلا، دلاور صحنه‌های کربلا خواهد شد؟!

//////////////

می ایستم امروز خدا را به تماشا

ای محو شکوه تو خداوند سراپا

ای جان جوان مرد به دامان تو دستم

من نیز جوانم، ولی افتاده ام از پا

آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را

ای عشق مینداز از امروز به فردا

امروز میلاد توست حضرت علی اکبر من

//////////////

و آمده تا نام سپیدش که از تمامیِ گیتی پیشی گرفته،
نوید هر خاکی باشد که همه رقم سیاهه عصیان در آن انباشته شده.

هنوز مفاخر «بنی هاشم»،
نیکی‏ ها و مناقب و کردار زلال او را برمی‏ شمرند.
ایده‏ های جوان و نوین او، اندیشه‏ های تازه
و پر طراوتش، هماره زبانزد است.

رخساره‏ های تابان، پاکْ نهادی و خوش خویی
و منطق ارجمند او را به پیامبر عطوفت شبیه می‏ دانند.

این جاست که باید انگشت حیرت گزید از
خورشیدهای تکثیر در پنجره ‏هایِ رو به اشراق.

باید شگفت‏ زده شد با منظره ‏ای از این دست
که تا بی ‏نهایت زیبا می‏رود.

ارزانی آیینه‏ ها برق این نگاه ‏های نرم و گران سنگ
و تقدیم لحظات انسان، وجد و سرور در این گلگشت مفرّح.

//////////////

همچنین بخوانید: دلنوشته مادرانه برای تولد پسرم

دلنوشته برای حضرت علی اکبردلنوشته برای حضرت علی اکبر

متن ادبی در مورد حضرت علی اکبر

نامت، تکرار جاودانه مهر است، در هجامه های مکرر درد.
نامت به گل می ماند؛ زیبایی سکوت و پرپر شدن.
نامت به شادی می ماند؛
سرور رقصانی که سینه پدر را به گُل می نشاند
وقتی که در ازدحام بی کسی هایش فریاد می شود.
نامت به شادمانی می ماند، علی!
حتی در میان هجوم نیزه و تیر و… بی کسی.
و به برادر و به یاور. و به پدر بزرگ؛
وقتی که پدر، دلتنگ آغوش گرم محمد(ص) می شود، وقتی که پدر
می خواهد به آرامش و سکوت چهره ای فراموش شده
در اذهان سنگ شده مردم پناه ببرد. نامت بزرگ است؛
یک بزرگی آرام؛ یک بزرگی بی انتها که ساحل را می شود
در زلالی دریای چشمانت یافت نامت بزرگ است، «اکبر»!
نامت به تشنگی می رسد ؛ درست وقتی که از لبان خشکیده
پدر، آب طلب می کنی و مولای تشنگان، نام بلندت را در صفحه اول تشنگان،
سرخ می نویسد و از آن جاست که با تشنگی، خویشاوند می شوی می سوزی،
خاکستر می شوی و آن گاه، در تاریخ، جاودانگی را حک می کنی.
نمی دانم چرا نامت همیشه پس از آب می آید؛
دو واژه بعد از تشنگی؟
کسی که خویشاوند نزدیک زلالی است،
از خانواده دریا، کسی که به کوثر می رسد چرا؟ تشنگی چرا؟!
و پدر هم تشنه است؛
حتی تشنه تر از گریه های پیچیده در خیمه، حتی تشنه تر از
غیرت متلاطم شمشیرِ عمو، حتی تشنه تر از تو.
برو، برو پسرم! و چه نزدیک است سیراب شدنت؛
آن هم از دست زیباترین مخلوق هستی، از دست جدّت
، محمد صلی الله علیه و آله وسلم ! برو پسرم!

//////////////

بنواز ای پدر عالم هستی علی اکبر پسرت را به نگاهت، منم آن کودک شیری که ز شیری دل خود را به تو بستم، به فدایت همه هستم، تن و جان و سر و دستم، من و آن عهد که در عالم زر بستم و هرگز نشکستم، پسر فاطمه! از جام تولای تو مستم، تو دعا کن تو دعا کن که سرافراز کنم تا صف محشر شهدا را.

چه برازنده بود نام علی بهر من آن هم ز لب تو، که وجودم همه گردیده پر از تاب و تب تو، به خدایی خدا پیش‌تر از آمدنم بوده دلم در طلب تو، به جز این نیست که باشد حسب من، حسب تو، نسب من نسب تو، به خدا مثل علی در صف پیکار برآرم ز جگر نعره و یک باره زنم چون شرر نار به قلب صف اشرار، که گوید به من احسن به صف کرب و بلا حیدر کرار و زند خنده به شمشیر و به آن صولت و آن نیرو و آن غیرت و آن شوکت و عز و شرفم احمد مختار، سزد از دل گهواره به عالم کنم اعلام که ای خلق جهان! من به نبی نور دو عینم، به همه خلق ندا می‌دهم امروز که فردا به صف کرب وبلا یار حسینم، عجبا می‌نگرم در بغل مادر خود معرکه کرب وبلا را…

//////////////

زمان در تب و تاب است. زمین در انتظار هدیه‌ای آسمانی است. ملکوتیان در تدارک شور و شعف و شادمانی هستند. لحظاتی پر از احساس و شادی رقم می‌خورد و اندک اندک لحظه موعود فرا می‌رسد. یازدهم شعبان سال ۳۳ هجری قمری از راه می‌آید. خانه امام حسین (ع) غرق نور و شادی می‌شود و لبخند مهر و شوق بر لبان لیلا نقش می‌بندد؛ چرا که فرزندی زیبا شبیه پیامبر خانه آن‌ها را روشن ساخته است.

//////////////

همچنین بخوانید: دلنوشته مادرانه برای تولد دخترم

متن ادبی در مورد حضرت علی اکبرمتن ادبی در مورد حضرت علی اکبر

سخن آخر

امیدواریم از مجموعه ای که امروز برای شما از پسر ارشد مولایمان امام حسین (ع) تحت عنوان دلنوشته برای حضرت علی اکبر و متن ادبی در مورد حضرت علی اکبر تهیه کرده ایم لذت برده باشید و در صورت تمایل آن را با سایر دوستان خود هم به اشتراک بگذارید.

منبع خبر

مطالب مشابه را ببینید!