نیلی بلاگ‌

( تصاویر) ۱۰ فیلم خوب مهجور ایرانی که باید دیده شوند

سینمای ایران سینمای نام‌هاست. به طور عمده، فیلمسازان و بازیگرانی که به واسطه کار خوب و مستمرشان (استمرار بسیار مهم است) دیده و در تاریخ ماندگار می‌شوند. به همین خاطر است که مجموعه برترین فیلم‌های سینمای ایران که سر از هر فهرستی در می‌آورند، متعلق به چند فیلمساز مشخص است.

مؤلف بودن در این جلب توجه و ماندگاری نقش بسیار مهمی را ایفا می‌کند. فیلمسازان مؤلف موج نوی که همچنان مهم‌ترین اشخاص تأثیرگذار سینمای ایران هستند، این اقبال را دارند که کارشان از ابتدا تا انتها اگر نه همیشه مورد تحسین، اما مورد توجه واقع شوند.

اگرچه بی‌مهری به کار این فیلمسازان به طور ویژه در خصوص نمایش آثارشان، توجه عمومی را در مقاطعی از آنها گرفته‌ است. این فیلمسازان هم کار دیده‌نشده یا به اندازه کافی و در زمان خود تحسین‌نشده در کارنامه خود دارند. اما نام خودشان و آثارشان به واسطه کارهای خوبشان و به لطف منتقدان و مورخان سینما در حافظه عمومی ثبت شده‌ است. این البته تا حد زیادی مدیون عنصر زمان است.

این فیلمسازان هم تجربه و سابقه فیلمسازی پیش از انقلاب را داشتند و هم در دوره‎ای زندگی کردند که حتی با وجود محدودیت‌ها می‌توانستند کار تولید کنند و تاریخ سینمای ایران را بسازند. بسیاری از فیلمسازانی که بعد از انقلاب کارشان شروع کردند که حالا شامل حال متولدان دهه شصت و هفتاد هم می‌شود، با موانع بیشتری برای کار و جذب مخاطب روبه‌رو بوده‌اند.

مخصوصاً فیلمسازان جریان مستقل که از تریبون‌ و حمایت مسئولان دولت‌های وقت برخوردار نبوده باشند. این وضعیت به طور ویژه شامل فیلمسازانی می‌شود که از دهه نود به بعد کارشان را آغاز کردند که حالا کارهایشان در رده فیلم خوب مهجور ایرانی جای می‌گیرد.

سینمای ایران بعد از انقلاب، فیلم خوب مهجور ایرانی – اگر در سطح گسترده کل سینمای ایران و سینماگران ایرانی را مهجور ندانیم – کم ندارد. در دهه شصت اساساً وضعیت سیاسی اجتماعی اقتصادی اجازه نمی‌داد سینما شرایط استانداردی داشته باشد. بنابراین، بدیهی بود که بسیاری از فیلم‌ها به حق خود نرسند، حتی مردم و تاریخ هم آن‌ها را فراموش کند. در دهه هفتاد و نیمه اول دهه هشتاد، به دلیل شکوفایی اقتصادی و فرهنگی وضعیت سینما به مراتب بهتر بوده، بنابراین هم آثار بهتری ساخته شده هم ارتباط متعادلی بین عرضه و تقاضا وجود داشته است.

از نیمه دوم دهه هشتاد و نود سینمای ایران وارد جریان دیگری شد که فضا را کاملاً انحصاری کرد و این دقیقاً زمانی است که چیزی به نام فیلم یا فیلمساز خوب مهجور پدید می‌آید. فیلم مهجور یعنی نه در زمان نمایش توجه کافی از مخاطبان دریافت کرده باشد نه امروز به اندازه کافی از آن یاد شود. به گونه‌ای فراموش شده، با اینکه ظرفیت و لیاقتش بیشتر از این‌هاست.

غالباً این فیلم‌ها تبدیل به فیلم کالت می‌شوند و ارزش‌شان در کالت بودنشان است. اما لزوماً همه‌شان ویژگی‌های فیلم کالت را ندارند، این شرایط خاص فرهنگ و هنر ایران است که چنین سرنوشتی را برایشان رقم می‌زند.

در سینمای ایران، این مهجورماندگی تا حد زیادی به فضای حاکم بر زمانه دارد. مثلاً در سال‌های اخیر، سینمای ورشکسته و در منجلاب فرورفته ایران، آن‌قدر فیلم کمدی بنجل نافیلم ناکمدی تولید می‌کند و سیاست‌های پروانه ساخت و نمایش به گونه‌ای است که فقط همین بنجل‌ها به چشم می‌آیند که فیلم خوب اگر اجازه ساخت و نمایش‌اش را بدهند، میان شلوغی گم می‌شود.

 

جدا از آنکه در میان همین کمدی‌ها شاید کمدی خوب هم ساخته شود، چون ژانر که گناهی ندارد و به دلایلی دیده نشود، یک عادتی به مردم تزریق شده است که فقط فیلم کمدی ببینند و فقط همین کمدی‌های بنجل را ببیند. یعنی فیلم‌های ژانرهای دیگر،  اگر بنجل نباشند، خریدار ندارند چون نمی‌خندانند یا نام بازیگران ستاره و فیلمسازی مشهور را با خود به یدک نمی‌کشند.

 

در این مطلب سعی شده است بیشتر به فیلم‌ها و فیلمسازان جریان مستقل پرداخته شود؛ فیلم‌هایی که حتی با وجود نام‌های آشنا و معتبر به دلایلی این فرصت را نیافتند که به اندازه شایستگی‌شان دیده و تحسین شوند.

10 فیلم خوب مهجور ایرانی که احتمالا ندیده‌اید

10. جنگل پرتقال

جنگل پرتقال، فیلم خوب مهجور ایرانی


کارگردان: آرمان خوانساریان
بازیگران: میرسعید مولویان، سارا بهرامی، رضا بهبودی
محصول: ۱۴۰۱
خلاصه داستان: معلمی به نام علی بهاریان، با نام هنری سهراب بهاریان در رشته نمایشنامه‌نویسی تحصیل کرده و حالا پس از سال‌ها بیکاری به تازگی در یک مدرسه به عنوان معلم ادبیات مشغول به کار شده‌ است. معلمی چنان سختگیر که در عرض سه روز پنج‌ نفر را از کلاس اخراج می‌کند و حالا از طرف مدیر تهدید می‌شود که اگر تا دو روز دیگر مدرک تحصیلی‌اش را تحویل ندهد، عذرش را از مدرسه می‌خواهند. سهراب علی‌رغم میلش حالا باید به شهر محل تحصیلش در تنکابن برود.

«جنگل پرتقال» اگر در دوره دیگری ساخته می‌شد و بازیگرانش چهره‌های مشهورتری بودند، به‌خصوص بازیگر مردش، می‌شد یکی از فیلم‌هایی که به خاطر بازی و بازیگرانش در خاطرها می‌ماند. با همین شرایط هم در هر دوره دیگری جز این دوره تحت سلطه کمدی‌های بند تنبانی به نمایش درمی‌آمد، بیشتر از این‌ها به چشم می‌آمد.

حالا در اشل‌ سینمای ایران دیگر، با محصولات فرنگی دست اول مقایسه نمی‌کنیم. در حد همین بضاعت سینمای ایران که هنوز به خاطر محدودیت‌ها پدیده‌ای ناقص است، «جنگل پرتقال» یک درام قابل تأمل است. در وهله اول یک درام مبتنی بر خودشناسی و تحول قهرمان است که نگاهی روانشناختی جامعه‌شناختی به شخصیت اول و جهان اطرافش دارد. در پرداخت این نگاه هم موفق است. از سوی دیگر، برای ایجاد نقطه دراماتیک در قصه، دست روی موضوعی می‌گذارد که در سینمای اخلاقی ایران کمتر کسی سراغش می‌رود.

در واقع، موضوعات تابو و ممنوعه‌ای است که سخت می‌شود به‌شان پرداخت. البته در این بخش کمی ضعیف عمل می‌کند اما نگاهش انسانی است و همین آن را به فیلم خوشایندی تبدیل می‌کند. با اینکه، همچون ضد قهرمان فیلم «شعله‌ور» حمید نعمت‌الله وجهی از پلیدی‌های انسانی را به نمایش می‌گذارد که حقیقتاً تحملش سخت است اما در فضاسازی، با الگویی مشابه «در دنیای تو ساعت چند است؟»

صفی یزدانیان که آن هم در شمال ایران می‌گذرد، (قصه «جنگل پرتقال» در تنکابن اتفاق می‌افتد)، و ارتباط بین زن و مرد قصه یک گرمایی به وجود می‌آورد که از سختی وجه تاریک می‌کاهد. شاید اگر فیلم فقط چند سال زودتر ساخته می‌شد، به حقش می‌رسید. مهجور ماندنش نتیجه سیاست‌های عامدانه مخرب فیلمسازی و نمایش فیلم در سینمای ایران است که از اساس قرار است هر چیز تأمل‌برانگیزی را، صرف‌نظر از کیفیت اثر، به حاشیه براند.

9. چرا گریه نمی‌کنی؟

فیلم چرا گریه نمی‌کنی


کارگردان: علیرضا معتمدی
بازیگران: علیرضا معتمدی، مانی حقیقی، باران کوثری، هانیه توسلی، فرشته حسینی، لیندا کیانی، نهال دشتی، امیرحسین فتحی و علی مصفا
محصول: ۱۴۰۱
خلاصه داستان: علی یک روزنامه‌نگار ورزشی است که برادرش را به تازگی از دست داده و انگیزه‌ای برای ادامه زندگی ندارد. اما یک مشکل بزرگ هم دارد، با وجود اندوه بسیار نمی‌تواند گریه کند.

«چرا گریه نمی‌کنی» فیلم دوم علیرضا معتمدی هم به سرنوشت مشابهی همچون فیلم «جنگل پرتقال» دچار شد. اکران فیلم جنجال‌برانگیز و طبعاً دچار مشکل شد و بعد در شبکه نمایش خانگی به نمایش درآمد. «چرا گریه نمی‌کنی» یک کمدی درام یا کمدی سیاه است که حتی با وجود سلطه ژانر کمدی در حال حاضر و طرفداران بی‌شمارش، مخاطب خاص دارد. البته بخشی از فیلم که به سکانسی در یک احتمالاً شیره‌کش‌خانه یا صرفاً محفلی مردانه و صحبت‌هایی درباره مصرف مواد مخدر برای از بین بردن اندوه در شبکه‌های اجتماعی وایرال شد که نشانه خوبی برای فیلم است اما خود صدها سخن دارد.

علیرضا معتمدی در رده فیلمسازان مستقل قرار می‌گیرد. حتی بعضی بازیگران شاخصی که در «چرا گریه نمی‌کنی؟» بازی کردند، مثل علی مصفا دستمزدی دریافت نکردند. سینمای مستقل هم مخاطب عام و انبوه ندارد. اما «چرا گریه نمی‌کنی؟» حتی اگر در دهه هشتاد و نود هم اکران می‌شد، توجه بیشتری را دریافت می‌کرد و احتمالاً نامش در سینمای ایران در رده فیلم‌های کمدی سیاه دیگری مثل کارهای عبدالرضا کاهانی قرار می‌گرفت. در آن دوره، مخاطب گسترده که هنوز مقهور شبکه‌های اجتماعی نبود، و حافظه فست‌موشنش به کلیپ‌های یک دقیقه‌ای بامزه اینستاگرامی عادت نداشت، می‌توانست با این جنس فیلم‌ها ارتباط برقرار کند.

امروز که ذائقه عام همین خنده‌های فوری و شوخی‌های سرسری را می‌پسندد و در مسائل عمیق نمی‌شود، شوخی وودی آلنی فقط مخاطب خاص دارد. مخاطب خاص که فیلم معتمدی را دیده است اما به همان دلیلی که «جنگل پرتقال» به حاشیه رانده می‌شود و در شبکه‌های اجتماعی به شکلی گسترده و مستمر وایرال نمی‌ماند (از «جنگل پرتقال» هم یک سکانس خوب با گفت‌وگویی درباره نادانی و ناآگاهی نسبت به جنس دختر به دلیل تفکیک جنسیتی محیط آموزشی وایرال شد)، «چرا گریه نمی‌کنی» در ذهن مخاطب عام نمی‌ماند.

8. نبودن

نبودن


کارگردان: علی مصفا
بازیگران: علی مصفا، مگدلنا بوروا، زوزانا کرونروا، کلارا ملیسکوا، اوا استپانکوا، زوزانا استیوینووا ملادشی، آدام واکولا و لیلا حاتمی
محصول: 1399
خلاصه داستان: روزبه دور از زندگی بحران زده‌اش در تهران به پراگ سفر می‌کند تا درباره گذشته پدرش در این شهر تحقیق کند. پدری که در جوانی کمونیست بوده و به چکسلواکی سابق پناهنده شده است. در مراجعه به آپارتمانی که پنجاه سال پیش خانه پدرش بوده با مأمور پلیسی مواجه می‌شود که مشغول بررسی صحنه خودکشی در آپارتمان است و حضور روزبه و کنجکاوی‌اش درباره آپارتمان برای افسر پلیس شک‌برانگیز می‌شود؛ به خصوص وقتی متوجه می‌شود که نام پدر روزبه با نام پدر ساکن آپارتمان یکی است.

«نبودن» هرگز به اکران عمومی درنیامد اما در فضای مجازی منتشر شد. فیلم سوم علی مصفا اگر مثل فیلم موفقش «پله آخر» که هم نظر منتقدان و مخاطبان داخلی را به خود جلب کرد و هم جایزه معتبر بین‌المللی هم گرفت، در دوره‌ دیگری فرصت اکران می‌یافت، بیشتر مورد توجه قرار می‌گرفت. اما مشخصاً در این زمانه که علی مصفا خودش در سریال کمدی سروش صحت بازی کند، فیلم متعلق به سینمای روشنفکری او حتی اگر فرصت و اجازه اکران هم بگیرد، توفیری ایجاد نخواهد شد. فیلمساز هم این را خوب می‌داند که با توجه به سانسورهای وزارت فرهنگ و ارشاد، عطا پروانه نمایش را به لقایش بخشیده است. اگر «پله آخر» سر و صدا کرد، به این خاطر بود که سینمای ایران هنوز ظرفیت سینمای روشنفکری را داشت.

«نبودن» بیش از همه چیز یک فیلم شخصی است. مشخصاً با بودجه کمی ساخته شده و چون بیرون از ایران فیلمبرداری شده، تولیدش سخت بوده و ظاهراً چند سال طول کشیده است. فیلمنامه‌اش در پرداخت وجه معمایی قصه دچار مشکل است اما به عنوان فیلمی درباره مردی که در جست‌وجوی ریشه‌ها و کنار هم قرار دادن پازل زندگی و تاریخ چند پاره و در هم ریخته‌اش، اثر قابل توجهی است.

همان حس «پله آخر» را به مخاطبش می‌دهد که حد زیادی به خاطر حضور علی مصفاست. اوست که با شخصیت‌ها و جنس بازی‌اش اینجا که بیش از پیش به خود واقعی‌اش نزدیک است، این فضای شخصی درونی آرام اما مرموز را به وجود می‌آورد. جدا از این فضای شخصی، فیلم انتقاد مهمی به تاریخ خودش وارد می‌کند اما صدایش رسا نیست. این صدای نه چندان رسا حتماً در این هیاهوی فعلی گم می‌شود. شاید اگر فیلم در دوره دیگری ساخته می‌شد یا به نمایش درمی‌آمد، بحث‌های بیشتری به وجود می‌آورد. اما امروز در فقدان تحلیلگر عادل و مخاطب بالغ، فیلمی مثل «نبودن» به حاشیه رانده می‌شود.

فیلمسازی شغل علی مصفا نیست. یکی از رازهای ماندگاری فیلم در سینما، استمرار کار فیلمساز است. مصفا اگر بخواهد فیلم بسازد، هر چیزی را هم حاضر نیست بسازد. به همین خاطر، به عنوان یک فیلمساز کاملاً مستقل که با هزینه‌های شخصی فیلم می‌سازد، از همه لحاظ از جریان اصلی فاصله می‌گیرد. فیلم‌هایش با حضور یا ردپای اعضای خانواده یا حتی شاید قصه‌های خانوادگی، آن‌قدر شخصی می‌شوند که به عنوان مثال در «نبودن» مستند به نظر می‌رسند. طبعاً چنین فیلمی مهجور می‌ماند، به‌خصوص در دوره فعلی.

7. شماره ۱۷ سهیلا

شماره ۱۷ سهیلا


کارگردان: محمود غفاری
بازیگران: زهرا داوودنژاد، بابک حمیدیان، مهرداد صدیقیان، احسان امانی، فریدون محرابی
محصول: 1395
خلاصه داستان: دختری میانسال که زمان ازدواجش به تأخیر افتاده، با توجه به مشکل ژنتیکی که دارد در تلاش است هرچه سریع‌تر ازدواج کند.

«سهیلا شماره 17» مصداق بارز فیلم خوب مهجور ایرانی در این فهرست است. دلیل مهجوریتش بیش از همه چیز عدم استمرار کار فیلمساز است. این تنها فیلم محمود غفاری است که با پروانه تولید و نمایش ساخته شده اما با اینکه مورد توجه منتقدان قرار گرفت، باعث ادامه یافتن مسیر کاری فیلمساز نشد که البته در سینمای ایران برای فیلمسازان جریان مستقل که تمایل به تابوشکنی دارند و نمی‌خواهند با محدودیت‌های فیلمسازی کنار بیایند، سیر طبیعی است. «سهیلا شماره 17» یک فیلم زنانه است.

مشخصاً می‌توان گفت محمود غفاری تنها کسی است در سینمای ایران که درباره معضل ازدواج و فرزندآوری زنان فیلم ساخته است. یعنی نه اینکه از کنارش رد شده باشد، مشخصاً شخصیت اصلی فیلمش زنی باشد که به اصطلاح از وقت ازدواجش گذشته و چون یک بیماری هم دارد که ممکن است بچه‌دار شدنش را به خطر بیندازد، باید خیلی زود ازدواج کند.

فیلم بی آنکه از آسیب‌های نهان قوانین نوشته و نانوشته محدودکننده جامعه برای زنان بگوید، از یکی از بزرگ‌ترین ترس‌های زنان که ترس از دست رفتن جوانی و دوران محدود باروری است، پرده برمی‌دارد و سعی می‌کند این کار را تا آنجا که امکان دارد به واقعی‌ترین شکل ممکن انجام دهد. فیلم خود درباره انسان‌های مهجور است. زنی که دارد به پایان دوران زنانگی‌اش نزدیک می‌شود و هنوز جفتی برای خودش پیدا نکرده تا فرزندی به این جهان بیاورد. فرزندی که در جغرافیای زندگی این زن فقط با وجود یک مرگ حضورش در این جهان مشروعیت پیدا می‌کند؛ جهانی که مردانش هر یک به دلیلی حاضر نیستند جفت این زن باشند چه برسد به پدر بچه. نهایتاً هوس نصیب این زن می‌شود که در او هم هست اما برایش زندگی و بچه نمی‌آورد.

«سهیلا شماره 17» زن را در آسیب‌پذیرترین حالتش به نمایش می‌گذارد. زنی که دوره جوانی اول را پشت سر گذاشته و حالا دیگر یا رفیق کسی است یا مردی پا به سن گذاشته با بیماری‌های مختلف برای شوهری به او معرفی می‌شود. این میان آن‌قدر آسیب‌پذیر و تنهاست که حتی برای غریزه و مادری حاضر است به سراغ عشاق پیشین هم برود و طبعاً پس زده شود. این لحظات چنان واقعی و کوبنده در فیلم به نمایش گذاشته می‌شود که حتی با یک بار تماشای فیلم در ذهن می‌ماند. «سهیلا شماره 17» از لحاظ واقعگرایی به فیلم‌های علیرضا داوودنژاد نزدیک است. به همین خاطر، زهرا داوودنژاد بهترین گزینه برای بازی در نقش سهیلاست. او این شخصیت‌های تنها و آسیب‌پذیر را پیش از این در فیلم‌های پدرش هم بازی کرده است و «سهیلا شماره 17» بهترین بازی و فیلم کارنامه بازیگری اوست.

6. احتمال باران اسیدی

احتمال باران اسیدی، فیلم خوب مهجور ایرانی


کارگردان: بهتاش صناعی‌ها
بازیگران: محمد شمس لنگرودی، مریم مقدم، پوریا رحیمی سام، ارسلان عبداللهی
محصول: 1394
خلاصه داستان: منوچهر شصت سال سن دارد، او بازنشسته اداره دخانیات است ولی از سر بیکاری همچنان هر روز به اداره می‌رود. مادرش تا زنده بود آرزو داشت ازدواجش را ببیند، اما او هیچ وقت ازدواج نکرده و در طول زندگی‌اش فقط یک دوست به نام خسرو دوانی داشته‌ است. منوچهر که در شهر فومن گیلان زندگی می‌کند، از فرط تنهایی تصمیم می‌گیرد پس از چند سال بی‌خبری از خسرو، برای یافتن او به تهران سفر کند.

بهتاش صناعی‌ها و مریم مقدم امروز دیگر به خاطر فیلم «کیک محبوب من» نام‌های آشنا هستند. چه در سطح داخلی چه بین‌المللی. اولین فیلمشان «احتمال باران اسیدی» با وجود حواشی‌ای که در زمان نمایش داشت، به عنوان فیلمی مستقل در بخش هنر و تجربه به اندازه کافی مورد توجه قرار گرفت و در جشنواره‌های خارجی تحسین شد. یکی از نکته‌هایی که باعث شد فیلم در محافل هنری و ادبی بیشتر بر سر زبان‌ها بیفتد، حضور شمس لنگرودی شاعر در نقش اصلی این فیلم بود که بازی‌اش شگفتی و تحسین منتقدان را برانگیخت. این فیلم هم درباره آدم‌های مهجور است؛ کسانی که هم در زندگی عادی و هم در سینما توجه زیادی دریافت نمی‌کنند.

«احتمال باران اسیدی» حتی به این خاطر که گفته می‌شد شخصیت اصلی‌اش احتمالاً عضو جامعه رنگین‌کمانی است، نتوانست اکران گسترده بگیرد و در گروه هنر و تجربه اجازه نمایش گرفت. بیشتر فیلم‌های زیرشاخه این گروه از آنجا که اکران محدود دارند و المان‌های یک فیلم جریان اصلی را ندارند، محکوم به مهجور ماندن‌اند. شخصیت اصلی «احتمال باران اسیدی» پیرمرد درونگرایی است که به‌سان «داستان استریت» دیوید لینچ یا هر فیلم مشابه دیگری به دنبال یک دوست می‌رود. مشخصاً چنین فیلمی مخاطب عام ندارد. «احتمال باران اسیدی» در به نمایش گذاشتن این آدم‌های تنها که هنوز بخش مهجور اجتماع‌اند، موفق است و به همین خاطر، ارزش یادآوری را دارد.

5. پاپ

پاپ، فیلم خوب مهجور ایرانی


کارگردان: احسان عبدی‌پور
بازیگران: غلامرضا فرج‌زاده، توماج پورمراد، حدیث چهره‌پرداز، مرضیه بردک‌نیا، لیلا دمان
محصول: 1392
خلاصه داستان: داستان یک خانواده بوشهری در سه اپیزود روایت می‌کند و در هر اپیزود (که به نام یک کشور است) داستان بر یکی از کاراکترها متمرکز است. داستان دختر دانشجویی که همکلاسی و معشوقش به دلیل یک اعتراض ساده دانشجویی به زندان افتاده و دختر در به در دنبال راهی برای آزاد کردن اوست، داستان یک نوازنده خیابانی و رؤیاهایش و داستان پسرش که به امید رسیدن به عشقش می‌خواهد به شکل خطرناکی به اروپا برود.

یکی از مشکلات سینمای ایران متمرکز ماندن بر تهران است. تو گویی ایران فقط در تهران خلاصه می‌شود و سینما تنها دریچه‌ای به روی این بخش از ایران است. آن هم کشوری با چنین قومیت‌های متنوع. اینکه چرا چنین است و از اساس، چرا ایران امروز در پایتختش تهران خلاصه می‌شود، بحثی ازلی ابدی است که در این مقال نگنجد. اما یادآوری هر آنکه سعی کرده صدایش را در این مرکزگرایی و مونوپولی قدرت به گوش برساند، یک وظیفه است. چون این کار جسارت و همت زیادی می‌خواهد و هر آنکه چنین می‌کند، از روی احساس وظیفه است. اندک‌اند فیلمسازانی که در سینمای ایران به حکم وظیفه این جسارت را به خرج دادند و خوب از پس‌اش برآمدند. زمانی که سینمای ایران هنوز اعتباری داشت، فیلمسازی مثل ناصر تقوایی که جنوبی بود، در جنوب و درباره جنوبی‌ها فیلم می‌ساخت. به طور کلی، سعی می‌شد قومیت‌ها به طریقی در سینما بازتاب داده شوند. اما آن هم چارچوب خاصی داشت.

فیلمی مثل «پاپ» در سینمای ایران کاملاً یک استثناست. سازنده‌اش احسان عبدی‌پور امروز نامی آشنا در شبکه‌های اجتماعی است. اما او را به داستان‌های کوتاه و پادکستش می‌شناسند، نه فیلم «پاپ» که اصلاً درباره یک اجتماع مهجور در ایران است. تو گویی که اگر درباره مهجورها فیلم بسازی، فیلمت هم مهجور می‌ماند. «پاپ» (با نام سابق سیاه و سفید) یک فیلم اجتماعی اپیزودیک است که داستانش در جنوب ایران می‌گذرد و درباره گوشه‌ای از زندگی سیاهانی است که سال‌ها پیش به اجبار از وطن خود مهاجرت کردند تا از فقر و حقارت، بیماری و مرگ، بیچارگی و درماندگی فرار کنند، برده و سرخورده نباشند و حقوقشان همسو با سفیدان باشد. فیلم داستان یک خانواده بوشهری را در سه اپیزود روایت می‌کند و در هر اپیزود (که به نام یک کشور است) داستان بر یکی از کاراکترها متمرکز است. داستان دختر دانشجویی که همکلاسی و معشوقش به دلیل یک اعتراض ساده دانشجویی به زندان افتاده و دختر در به در دنبال راهی برای آزاد کردن اوست، داستان یک نوازنده خیابانی و رؤیاهایش و داستان پسرش که به امید رسیدن به عشقش می‌خواهد به شکل خطرناکی به اروپا برود.

«پاپ»، دومین فیلم احسان عبدی‌پور است که فیلم نخستش «تنهای تنهای تنها» در جشنواره سی و یکم فجر بسیار موردتوجه و تحسین تماشاگران قرار گرفت و منتقدان نوید ظهور یک فیلمساز توانا خوش‌قریحه را می‌دادند. او سال بعد (۱۳۹۲) «پاپ» را ساخت تا روانه جشنواره کند، اما فیلم پشت سد ممیزی گیر کرد و توقیف شد. پنج سال بعد، در گروه هنروتجربه یک اکران بسیار محدود و حداقلی را تجربه کرد که تفاوت زیادی با ادامه توقیف نداشت و بعد از هفت سال به شبکه خانگی و پلتفرم‌های پخش آنلاین آمد. این‌ها همه دلایلی کافی است برای مهجور ماندن فیلم. اتفاقی که جلو ادامه مسیر فیلمساز را می‌گیرد.

خود «پاپ» هم آشکارا زیر تیغ سانسور رفته و همین به فیلم ضربه می‌زند. به نظر می‌رسد بسیاری از جزئیات مهم از فیلم حذف شده است. و به همین خاطر، روایت این دو اپیزود (خصوصاً اپیزود اول) بسیار تکه‌و‌پاره به‌نظر می‌رسد. شخصیت‌های مختلفی ناگهان وارد و خارج می‌شوند و برخی اتفاقات بی‌مقدمه یا بدون منطق رخ می‌دهند. اما فیلم به خاطر تصویر واقعی‌ای که از مردمان بوشهر و حال و هوای شهر به نمایش می‌گذارد، به واسطه شناخت درستی که عبدی‌پور از زادگاهش دارد، پرکشش و به‌یادماندنی است و به عنوان یک فیلم مستقل که با هزینه شخصی هم ساخته شده است، فیلمی ارزشمند و سزاوار توجه بیشتر است.

4. کارگران مشغول کارند


کارگردان: مانی حقیقی
بازیگران: فاطمه معتمدآریا، آتیلا پسیانی، احمد حامد، محمود کلاری، مهناز افشار، رضا کیانیان، رعنا آزادی‌ور، امید روحانی
محصول: 1384
خلاصه داستان: چهار دوست قدیمی از تعطیلات ناموفق اسکی خود در حال بازگشت به خانه‌اند. این‌ها دکتر، مهندس و تاجر هستند و دوران بحران میانسالی خود را پشت سر می‌گذارند. در توقفی کوتاه کنار جاده‌ای کوهستانی به تخته سنگی عجیب بر می‌خورند و همچون بچه‌های بازیگوش تلاش می‌کنند که تخته سنگ را به قعر دره پرتاب کنند، کاری بیهوده، که نتیجه‌ای جز ناکامی به دنبال ندارد. در انتها وقتی همه ناامید و خسته از تلاش دست می‌کشند، تخته‌سنگ خود به خود به دره پرتاب می‌شود.

مثل بیشتر فیلم‌های این فهرست «کارگران مشغول کارند» یک فیلم خوب مهجور ایرانی کم‌بودجه است که یک دلیل مهم فراموش شدنش، به جز تجربی بودنش، عدم اکرانش است. فیلم در بیست و چهارمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و تحسین شد. یک سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه را برای مانی حقیقی به همراه داشت و چند نامزدی و جایزه بین‌المللی هم در کارنامه‌اش دارد. اما در ایران به خاطر مضمون نمادینش فرصت اکران نیافت. فیلم بر اساس طرحی از عباس کیارستمی ساخته شده که شاید برای یک فیلم کوتاه مناسب باشد تا بلند، اما حقیقی به یمن حضور بازیگران حرفه‌ای سینما و حتی بازیگری مثل مهناز افشار که آن روزها حضورش باعث فروش فیلم‌ها می‌شد، و چند چهره جالب مثل امید روحانی منتقدِ بعدها بازیگر شده و محمود کلاری فیلمبردار که هر از گاهی جلو دوربین هم می‌رود، توانست از ایده‌ای کوتاه یک فیلم بلند بسازد.

«کارگران مشغول کارند» به عنوان یک فیلم تجربی با بودجه پایین فیلم خوبی است. بیش از همه‌چیز در فضاسازی موفق است که این را مدیون بازیگرانش است و شکل دیالوگ‌نویسی حقیقی که بعدها نسخه پخته‌ترش را در «پذیرایی ساده» از او دیدیم. فیلم با سنگ کنار جاده و کسانی که به یکباره تصمیم می‌گیرند آن را از جا بکنند، هم می‌تواند با نگاهی پوچگرایانه ماهیت ناچیز انسان در برابر هستی و طبیعت را به تصویر بکشد، هم نمادی سیاسی باشد. در هر حال، فیلمی است که قابلیت رجوع دوباره را دارد. صمیمیت شخصیت‌های اصلی‌اش دوست‌داشتنی است و این فرصت را دارد که تصویری واقعگرایانه از قشری خاص به نمایش بگذارد که پوچی اعمالشان با عدم موفقیت در انداختن سنگ، بیشتر به چشم می‌خورد. شاید هم کل فیلم درباره یک کنجکاوی ساده است.

3. مکس

فیلم مکس، فیلم خوب مهجور ایرانی


کارگردان: سامان مقدم
بازیگران: فرهاد آئیش، پگاه آهنگرانی، گوهر خیراندیش، رامبد جوان، نیما شاهرخ شاهی، محمدرضا شریفی‌نیا، سیروس ابراهیم‌زاده، سید ابراهیم بحرالعلومی، امیر جعفری، تورج منصوری
محصول: 1383
خلاصه داستان: وزارت ارشاد قصد دارد از مفاخری که در خارج از ایران زندگی می‌کنند، تقدیر کند. آن‌ها به اشتباه دعوتنامه‌ یک موسیقیدان برجسته را برای خواننده‌ای کاباره‌ای به‌نام مکس می‌فرستند و او را به ایران می‌آورند.

«مکس» یک فیلم خوب مهجور ایرانی دیگر است که فیلمنامه‌اش را داور نبوی فقید نوشته، تنها فیلم موزیکال استاندارد بعد از انقلاب است که به خاطر توقیف تلف شد و امروز فقط اهلش آن را در خاطر دارند. «مکس» همچون بسیاری از فیلم‌های سامان مقدم فیلم به دلیل ارجاعاتی که به مسائل روز دارد فیلم تاریخ‌مصرف‌داری است.

اما کمدی خوبی است و مهم‌تر از آن، سعی می‌کند قصه‌ای را موزیکال روایت کند، که با توجه به محدودیت‌های سینمای ایران، همه می‌دانیم که چقدر کار سختی است. مهم‌تر از آن، یک موزیکال ایرانی است و با توجه به قصه‌اش روی مرز باریک ایرانی غربی‌شده قرار می‌گیرد و نتیجه هم خوب و قابل قبول شده است.

«مکس» در زمان خود حتی با وجود توقیف و وقفه چند ساله در اکران یک اتفاق بود. اما به مرور زمان به فراموشی سپرده شد و این به‌خصوص به عنوان معدود تلاش‌های سینمای بعد انقلاب ایران برای ساخت یک فیلم موزیکال، بی‌مهری است. حتی اگر ارجاعات معاصر فیلم را در نظر نگیریم، خط اصلی داستانی یعنی پا گذاشتن روی تعصبات و خط قرمزهای ساختگی تفکر سنتی هنوز بر زمانه دلالت دارد.

فیلم «مکس» در این قلقلک دادن‌ها که امروز نسخه هجو بدش را در سینمای کمدی ایران شاهد هستیم، پیشرو بود و به عنوان یک فیلم «پیشرو» نیاز به یادآوری دارد. فرهاد آئیش می‌توانست سیمرغ بلورینش را برای این نقش بگیرد.

2. آخر بازی

آخر بازی


کارگردان: همایون اسعدیان
بازیگران: حامد بهداد، پوپک گلدره، علی عمرانی، مجید مشیری، فخرالدین صدیق شریف، قربان نجفی
محصول: 1379
خلاصه داستان: پویا صادقی، دانشجوی سال دوم معماری، به دلیل رفتارش در محیط دانشگاه توبیخ می‌شود، اما به او فرصت داده می‌شود تا یک ترم دیگر ادامه تحصیل دهد. نغمه که نامزد پویاست، تلاش می‌کند تا پویا که آدمی متفکر و در ضمن ناامید است را به زندگی امیدوار کند.

«آخر بازی» فیلمی است که حامد بهداد را به سینمای ایران معرفی کرد. حامد بهداد امروز بازیگر شناخته‌شده و محبوبی است و در فیلم‌های خوبی بازی‌های خوبی را از خود به نمایش گذاشته است. «آخر بازی» به خاطر نقش‌آفرینی حامد بهداد نیاز به یادآوری ندارد. اگرچه به عنوان اولین حضور در برابر دوربین، بسیار موفق است و همان موقع هم مورد توجه قرار گرفت. «آخر بازی» به خاطر تصویری که از عشق و تقابل دو نسل به نمایش می‌گذارد، نیازمند توجه بیشتر است. فیلم در پایان دهه هفتاد ساخته شده و در آن سال‌ها فیلم‌هایی زیادی درباره تقابل دو نسل، نسل دوم و سوم ساخته می‌شد، «آخر بازی» کمتر از سایر فیلم‌های آن دوره به چشم آمده و از آن صحبت شده است. با اینکه درگیر سانتیمانتالیسم عشقی هم نیست و قصه‌اش را جنایی پیش می‌برد. اصلاً به خاطر همین جسارتی که در تغییر ژانر دارد، فیلم قابل توجهی است. طرفدار عشق است و زوج عاشق فیلمش شبیه آدم‌های عادی‌اند، با اینکه اهل هنر و ادب و موسیقی‌اند. ولی می‌توانند بر سر غریزه یا اصلاً عشق دست به جنایت بزنند. انسان باشند. جوان باشند.

1. طلسم

فیلم طلسم


کارگردان: داریوش فرهنگ
بازیگران: سوسن تسلیمی، پرویز پورحسینی، جمشید مشایخی، آتیلا پسیانی، آتش تقی‌پور
محصول: 1365
خلاصه داستان: یک زوج روستایی در روز عروسی بر اثر توفان در جنگل گم می‌شوند و به عمارتی مرموز پناه می‌برند. آنجا با یک شاهزاده دائم الخمر مواجه می‌شوند که با پیشکار مرموزش زندگی می‌کند. شاهزاده در سوگ عروس گمشده‌اش است که از شب عروسی با وجود گذشت پنج سال هنوز خبری از او ندارد. این در حالی است که رازی مخوف در این عمارت نهفته است.

«طلسم» از این جهت که سوسن تسلیمی را آن هم در نقشی بی‌مانند دارد، فیلمی مهم است و شاید یکی از بهترین فیلم‌های سینمای ایران پس از انقلاب باشد. اقتباسی از است فیلمی به نام «مغاک و آونگ» محصول 1961 که خود اقتباسی است از داستانی به همین نام نوشته ادگار آلن پو. این فیلم خوب مهجور ایرانی در زمان نمایش در هشتمین جشنواره فیلم فجر هم مورد توجه قرار گرفت و فیلم مهمی در تاریخ سینمای ایران است.

اما کم‌کم می‌رود تا به دسته مهجورها بپیوندد. فیلم البته اشکالات بارزی در فیلمنامه دارد؛ اینکه شازده در تمام این سال‌ها منتظر بوده تا دو دهاتی توفان‌زده از راه برسند و سرنخی از عروس فراری‌اش پیدا کند، به اندازه کافی نمادین هست اما تحمیل‌شده به فیلمنامه است. همین‌طور تعجیل فیلمساز در رسیدن به راز قصه از طریق دیالوگ‌گویی. اما به عنوان یک فیلم ژانر، آن هم در میانه دهه شصت، نشان از ذهن پیشرو و متفاوت سازندگانش دارد. به علاوه یک سری بازی استثنایی از پرویز پورحسینی و سوسن تسلیمی که کلاس درس است. فیلمبرداری‌اش که متعلق به علیرضا زرین‌دست است برای سینمای ایران یک دستاورد مهم فنی هنری است.

مهم‌تر از همه این‌ها «طلسم» فیلمی منحصربه‌فرد در سینمای ایران است. به دلیل تفکر سوسن تسلیمی و نزدیکی‌اش با فضای بهرام بیضایی، شباهاتی با جهان سینمای او دارد اما حرف خودش را می‌زند. با همان احساس اساطیری از تاریخ حرف می‌زند و از ماهیت انسان. «طلسم» فیلم تلخی است، اگر لایه‌های نمادهایش را کنار بزنی، می‌توانی ردپای پیشگویی تاریخی را جز وصف تاریخ در آن پیدا کنی. عروس در زیرزمین خانه اعیانی به دست یک «بی‌وجود» یک نا-مرد اسیر شده و حتی بعد از آزادی، توان پرواز ندارد. بله، پایان تلخ و ناامیدانه‌ای است. نمی‌شد پایان این قصه را خوش تصور کرد، به همین خاطر، هشداردهنده است. یادآوری «طلسم» از این جهت حائز اهمیت است.

منبع: خبرآنلاین

منبع خبر

مطالب مشابه را ببینید!