برنامه عشق ابدی پرستو صالحی چیست؟ – تجارت نیوز
«عشق ابدی»، ریالیتیشویی که از اردیبهشت راهی فضای مجازی شده، صحنه بازگشت یک بازیگر فراموش شده است؛ پرستو صالحی که سالها از کانون توجه دور بود. اما این بازگشت، بیش از آنکه نشانی از خلاقیت یا تکامل هنری باشد، تلاشی برای حفظ جایگاه در میدانی است که قوانینش دیگر بر استعداد یا تجربه بنا نمیشود، بلکه بر هیاهو، جنجال و جلب توجه لحظهای استوار است. صالحی اینبار نه با نقشآفرینی، بلکه با حضوری پرحاشیه به تصویر بازگشته؛ حضوری که بهجای یادآوری توانمندیها پرسشی تلخ را پیش میکشد: در روزگاری که بهای دیدهشدن از اعتبار حرفهای فراتر رفته، مرز میان هنر و بقا کجاست!؟
حراج عشق در ویلا
این برنامه با الگوبرداری ناشیانه از نمونههای خارجی، ادعا دارد که عشق را به نمایش میگذارد. برنامه صد قسمتی که در ابتدا پنج زن و پنج مرد را در ویلایی لاکچری دور هم جمع میکند، اما در طول برنامه شرکتکنندگان و پارتنرها مدام عوض میشوند، انگار که عشق هم مثل یک بازی مسخره چرخشی باشد که هر روز باید جفت جدیدی انتخاب کرد، آن هم فقط برای جایزه سیهزار دلاری؛ جایزهای که ظاهراً قرار است عشق را بخرد. اما این نمایش پرزرقوبرق، با گستاخی تمام، تصویری تحقیرآمیز از رابطه انسانی به نمایش میگذارد و بیخیال ارزشهای عاطفی و خانوادگی جامعه، به آنها دهنکجی میکند.
نمایش ساختگی برای جلب دوربین
«عشق ابدی» با دکور و لباسی که انگار به دو دهه پیش برمیگردد، فضایی نمایشی میسازد که در آن شناخت و احساس واقعی جایی ندارد. شرکتکنندگان با سؤالهای ساده و نگاههای سطحی، شریک زندگی را انتخاب میکنند، مثل اینکه عشق را میتوان مانند لباسی با نگاهی گذرا خرید. وقتی عشق را در ویلا حراج میکنند و صمیمیت را به یک معامله چند دقیقهای بدل میکنند، چیزی جز یک واژه توخالی و قربانی بازارگرمی از آن به جا نمیماند.
روابطی از جنس اجبار و نمایش
رابطه در این برنامه نه از دل گفتوگو و شناخت، که از اجبار و محدودیت شکل میگیرد. همهچیز در جملات کلیشهای و نگاههایی برای جلب دوربین خلاصه شده بهطوریکه درگیریهای ساختگی و تنشهای تصنعی برای سرگرمی مخاطب اولویت دارند. از زیرآبزنی و حسادت تا رقابت دخترها برای دیدهشدن، بیننده را به شرم نیابتی دچار میکند. در صحنهای عجیب، پرستو صالحی، مجری برنامه، با ادبیاتی تحقیرآمیز مردان را «هول» میخواند و از دخترها میخواهد پسران را «برانداز» کنند. این ادبیات، نگاهی جنسیتزده و کالامحور به رابطه را جا میاندازد و جز دلزدگی از عشق بیهویت، چیزی به جا نمیگذارد.
نقابها، جایزه و آسیبهای روانی
شرکتکنندگان، انگار از تئاتر خیابانی آمدهاند، برای جلب دوربین نقاب میزنند. پای جایزه سیهزار دلاری در میان است و هیچکس خودش نیست؛ همه میخواهند جذابتر یا عاشقتر به نظر برسند. در چالشی توهینآمیز، باید در پنج دقیقه صمیمی شوند. مثل اینکه صمیمیت انگار دکمهای باشد که با فشردن آن روشن شود! یکی از شرکتکنندگان میگوید: «ما برای عشق آمدیم، نه پول.» اما چرا در مسابقهای با جایزه نقدی شرکت کردهاند؟ این تناقض، حقیقت را لو میدهد: «عشق ابدی» رابطه را به معاملهای مادی بدل کرده، جایی که انتخاب شریک مثل خرید از مغازه است. روانشناسان رفتار شرکتکنندگان را «خودنمایی نمایشی» مینامند؛ جایی که افراد برای جلب توجه، هویت واقعی خود را پنهان میکنند. این فضا نهتنها مانع ارتباطات عمیق میشود، بلکه اعتماد به نفس و سلامت روان را تهدید میکند. برنامه با تحریک «نیاز به پاداش فوری»، توقعات غیرواقعی از روابط میسازد که به گفته روانشناسان، یکی از دلایل اصلی طلاق در سالهای اول ازدواج است. «عشق ابدی» با این توهمسازی، به جای عشق، جنجال و تشویش تولید میکند.
تماشاگران مخفی و لذت گناهآلود
«عشق ابدی» با وجود نقدهای تند، مخاطبانی دارد که با حالت شرم و بهطور مخفیانه آن را تماشا میکنند. کاربری نوشته: «برای مسخرهکردن شروع کردم، اما پنج ساعت پای برنامه بودم!» سوال اینجاست که چرا با اینحال، باز تماشا میکنیم؟ روانشناسان این رفتار را به تحریک دوپامین مغز با درامهای ساختگی و جایزه سیهزار دلاری نسبت میدهند که اعتیاد به هیجان فوری ایجاد میکند. نیاز به فرار از تنهایی و تأیید اجتماعی، جوانان را به دام این نمایش سمی میکشاند، در حالی که «لذت گناهآلود» تماشای محتوای سطحی آنها را نگه میدارد. این برنامه با تحریف عشق و عادیسازی روابط ناسالم، سلامت روان را تهدید میکند و تماشاگران، ناخودآگاه، در تحقیر ارزشهای عاطفی شریک میشوند.
آنچه این روزها در قالب برنامههای سرگرمی به مخاطب ارائه میشود، صرفاً یک «نمایش» برای پرکردن اوقات فراغت نیست؛ بلکه ابزاری قدرتمند است که بیسر و صدا باورها، انتظارات و حتی تصمیمهای عاطفی افراد را بازآفرینی میکند. پشت هر قسمت از این برنامهها، الگوسازیهایی جریان دارد که میتواند مسیر زندگی نسلها را تحت تاثیر قرار دهد.
آسیبهای روانی برنامههای عشقیابی!
مطالعات معتبر، از جمله پژوهش دانشگاه Brigham Young، نشان میدهد که تماشای مکرر این گونه برنامهها به تدریج انتظارات غیرواقعی از عشق و ازدواج را در ذهن بینندگان تثبیت میکند. انتظاراتی که در تضاد کامل با واقعیت روابط انسانی است و در نهایت به کاهش رضایت از روابط واقعی و شکلگیری بحرانهای عاطفی در زندگی مشترک میانجامد. یافتههای منتشر شده در مجله روانشناسی Psychology Today (اکتبر ۲۰۲۳) نیز نشان میدهد که حتی نگرش افراد به ظاهر فیزیکی و کیفیت روابط، پس از تماشای این برنامهها، دچار دگرگونی میشود؛ تغییری که در ظاهر ناچیز به نظر میرسد، اما پیامدهای روانی آن میتواند سالها در ذهن و روابط افراد باقی بماند. از سوی دیگر، این برنامهها نه تنها بینندگان را تحت تاثیر قرار میدهند، بلکه سلامت روانی خود شرکتکنندگان را هم به خطر میاندازند. شهرت ناگهانی، فشار قضاوت عمومی و فضای رقابتی شدید، موجب افزایش اضطراب، افسردگی و حتی در مواردی، خودکشی شده است. آماری تکاندهنده نشان میدهد که ۲۴ درصد از جوانان ۱۸ تا ۲۴ ساله پس از تماشای این برنامهها دچار اضطراب نسبت به تصویر بدنی خود شدهاند، ۱۵ درصد به خودآسیبی روی آوردهاند و ۲۳ درصد افکار خودکشی را تجربه کردهاند.
ضربه به فرهنگ و ارزشهای خانوادگی
اما شاید خطرناکترین جنبه این ماجرا، ضربه به ارزشهای خانوادگی و اجتماعی باشد. ما در فرهنگی پرورش یافتهایم که خانواده نهفقط یک نهاد، بلکه ستون هویت فردی و اجتماعی ماست. در چنین برنامههایی، عشق و رابطه به ابزاری برای کسب شهرت و پول تقلیل یافتهاند. وقتی روابط انسانی به بازی سرگرمکنندهای تبدیل شود، چه کسی آن را جدی میگیرد؟ روانشناسان هشدار میدهند که این نمایشها با کمرنگ کردن نقش خانواده، حس تعلق و هویت را در جوانان تضعیف میکنند. حتی یکی از بینندگان در واکنش به این برنامهها نوشته بود: «وقتی پای ۳۰ هزار دلار وسطه، ادای عاشقها رو درمیارم، جایزه رو تقسیم میکنم و میرم پی زندگیم.» این جمله، حقیقت تلخی را آشکار میکند؛ حقیقتی که نشان میدهد عشق، در این نمایشها نه احساس، که ابزاری برای رسیدن به اهداف مادی شده است.
رسانهها و مسئولیت بازسازی عشق
رسانهها باید بهتر عمل کنند. در دنیایی که جوانان به الگوهای واقعی برای رابطه نیاز دارند، محتوای سرگرمکننده میتواند آموزنده باشد. برنامههایی با حضور روانشناسان که از شناخت، صبر، و انتخاب درست میگویند، یا مستندهایی درباره زوجهای موفق که مسیر واقعی زندگی را نشان میدهند، میتوانند جایگزین شوند. عشق واقعی در مسابقه و ویلا یافت نمیشود؛ نه در پنج دقیقه، نه با انتخاب تصادفی. عشق در صداقت، شناخت، و تعهدی شکل میگیرد که مثل نهالی به زمان نیاز دارد.
ما تماشاچی چه چیزی هستیم؟
این برنامه نهتنها عشق را تحقیر میکند، بلکه به فرهنگ ما آسیب میزند. ما بهعنوان مخاطب، در این بازی چه نقشی داریم؟ آیا فقط سرگرم میشویم؟ یا داریم خودمان را به تماشای سقوط ارزشها عادت میدهیم؟ وقتی عشق در نمایش به حراج میرود، آیا ما هم با لبخند، مشغول تماشای فروپاشی معنای آن هستیم؟ زمان آن است که رسانهها به جای نمایشهای بیکیفیت، محتوایی بسازند که عشق را به آدمها بیاموزد، نه اینکه آن را به سخره بگیرد.