تصاویر؛ هشت تن از الهامبخشترین قهرمانان انیمه که دستکم گرفته شدهاند
قهرمانان دستکمگرفتهشده یادآور این حقیقتاند که چرا باید برای دست یافتن به اهداف به ظاهر ناممکن تلاش کرد. پیروزی آنها نه از آن جهت است که قویترین هستند، بلکه به این دلیل است که از تسلیم شدن سر باز میزنند. این فهرست، ادای احترامی است به الهامبخشترین این شخصیتهاست؛ نه کسانی که بیشترین توجه را به خود جلب کردهاند، بلکه آنان که قدرت واقعی خود را در دل سختیها به دست آوردهاند.
یویچی ایساگی (Yoichi Isagi)
انیمه بلو لاک (Blue Lock)
در بلو لاک، نمیتوان با فروتنی یا همکاری به پیروزی رسید. بقای شما تنها با خودخواهی تضمین میشود. یویچی ایساگی این واقعیت را در آغاز انیمه درک نکرده بود. در آخرین مسابقهی دبیرستان خود، زمانی که میتوانست گل بزند، ترجیح داد پاس دهد، تصمیمی که پس از شکست تیمش او را عمیقا آزار داد. همان لحظهی تردید، سرنوشت او را رقم زد و به برنامهی بیرحمانهی بلو لاک، برنامهای برای ساخت بهترین مهاجم تیم ملی ژاپن وارد شد. ایساگی با ضعفهای زیادی وارد شد و به سختی مراحل اولیه را پشت سر گذاشت؛ فاقد خودخواهی، بیتصمیم و عاری از غریزهی قاتلانهای که یک مهاجم نیاز دارد.
اما بلو لاک یک انیمهی ورزشی متعارف نیست؛ داستان آن دربارهی رفاقت یا همکاری تیمی نیست، بلکه دربارهی فروپاشی و بازسازی شخصیتهاست تا زمانی که نسخهی منحصربهفرد سلطهگری خود را بیابند. برای ایساگی، این مسیر به معنای یادگیری تحلیل زمین بازی مانند صفحهای از شطرنج بود، جایی که او با تجسم حرکات آینده و استفاده از ذهنش به عنوان سلاح، بازی را به نفع خود تغییر میداد. رشد او تدریجی، منظم و هیجانانگیز است؛ هر مسابقه، مرحلهای نو از تکامل او را به تصویر میکشد، اینکه چگونه خود را تطبیق میدهد، قدرتهای دیگران را درک کرده و به کار میگیرد و در نهایت زمین را چون رهبر یک ارکستر تحت کنترل خود درمیآورد.
ناروتو اوزوماکی (Naruto Uzumaki)
انیمه ناروتو (Naruto)
پیش از آنکه نام ناروتو با تمام این مجموعه مترادف شود، او فقط پسری پر سر و صدا، ناشی و با لباس نارنجی بود که در دهکدهی کونوها کسی او را جدی نمیگرفت. به دلیل اینکه میزبان کیوبی، موجود وحشی که زمانی دهکده را ویران کرده، است، او از سوی دیگران طرد شد و در حسرت توجه و محبت رشد یافت.
اما مسیر ناروتو اوزوماکی فقط حول محور قویتر شدن نمیچرخید، بلکه مسئلهی اساسی برای او دیده شدن بود. هر شوخی و هر فریاد باور کن! کوششی برای کسب اعتبار بود. این موضوع باعث میشد که هر موفقیت او چه یادگیری جوتسوی سایه، قبولی در آزمونهای چونین، نجات دوستان یا مقابله با درد بدون نفرت، عمق بیشتری داشته باشد. او مجبور بود سختتر از هر کس دیگری تمرین کند تا با دیگران همسطح شود. نه مانند ساسکه نابغه متولد شده بود و نه مثل نجی یک اعجوبه بود. در نینجوتسوهای ابتدایی رد شد، نمرات افتضاحی گرفت و در ماموریتها اغلب سردرگم بود. اما هرگز، حتی یک بار، تسلیم نشد.
یاتورا یاگوچی (Yatora Yaguchi)
انیمه دوره آبی (Blue Period)
در آغاز انیمهی دوره آبی، یاتورا با شکستهای بیرونی مواجه نبود. از نظر تحصیلی موفق بود، دوستانی داشت و از نظر مالی مشکلی نداشت. اما درونش تهی بود. بدون حس هویت یا هدفی واقعی زندگی میکرد تا اینکه یک نقاشی در باشگاه هنری مدرسه، همه چیز را برایش تغییر داد. آنچه یاتورا را به یک شخصیت دستکم گرفتهشده تبدیل میکند، مشکلات خارجی نیست، بلکه جنگی درونی است. او از فردی که هیچگاه قلممو به دست نگرفته بود، به کسی تبدیل شد که برای ورود به دانشگاه هنرهای توکیو، یکی از سختگیرانهترین دانشگاههای ژاپن با نرخ پذیرش زیر پنج درصد، تلاش میکرد.
بیشتر متقاضیان سالها برای این آزمون آماده میشوند، اما یاتورا تنها چند ماه فرصت داشت. با این حال، او همه چیز را از خواب و روابط گرفته تا سلامتی فدای این مسیر کرد. آنچه واقعاً الهامبخش است، صداقت انیمه در نمایش چالشهای اوست. فرسودگی، احساس فریبکار بودن و اضطراب طاقتفرسای عدم داشتن استعداد ذاتی او را در هر گام شکنجه میکند. با این حال، او با اینها، نه با خودباوری سطحی، بلکه با صداقت مقابله میکند. او از اشتباهاتش درس میگیرد، از راهنمایی مربیانش بهره میبرد و درمییابد که هنر صرفا درباره خوب بودن نیست، بلکه درباره اصیل بودن است.
شویو هیناتا (Shoyo Hinata)
انیمه هایکیو!! (Haikyu)
نخستین چیزی که اغلب افراد از شویو هیناتا در انیمه هایکیو!! به خاطر میآورند، قد اوست؛ یا دقیقتر بگوییم، کوتاهی قد او. با تنها ۱۶۲.۸ سانتیمتر (اندکی بیش از ۵ فوت و ۳ اینچ)، او از تقریبا تمامی بازیکنان مردی که در عرصه رقابتی والیبال ژاپن حضور دارند، کوتاهتر است. همین یک واقعیت، او را به قهرمانی غیرمنتظره در ورزشی بدل میکند که همواره تحت سلطهی ورزشکارانی بلندقد و از نظر فیزیکی قوی بوده است.
اما هایکیو!! هرگز داستان یک نابغه ورزشی متداول را روایت نمیکند. این انیمه در حقیقت دربارهی پشتکار، جاهطلبی و خلق چیزی از هیچ است. هیناتا هنگامی که نخستین بار به والیبال علاقهمند شد، نه آموزشی رسمی دیده بود، نه تیم مناسبی در اختیار داشت و نه حتی یک تور واقعی برای تمرین کردن. در دوران راهنمایی، به تنهایی تمرین میکرد و از هر فضایی که در اختیار داشت بهره میبرد. حتی گاهی تمرین اسپک زدن را روی دیوار انجام میداد. آنچه او را شخصیتی الهامبخش میسازد، تنها سختکوشیاش نیست، بلکه نحوهی انطباق او با محدودیتهای خود است. او حرکات بازیکنان بلندتر را با دقت مطالعه میکرد و تمامی ویژگیهای فیزیکیاش از جمله سرعت، واکنش، استقامت و پرش عمودی خیرهکننده را به حداکثر میرساند. با حضور کاگیاما در کنارش، هیناتا از یک مهاجم خام و تکانشی به سلاحی تاکتیکی و سریعالعمل در زمین تبدیل شد.
ایزوکو میدوریا (Izuku Midoriya)
انیمه مدرسه قهرمانه من (My Hero Academia)
ایزوکو میدوریا در انیمهی آکادمی قهرمان من نهتنها ضعیف بود، بلکه در جهانی که داشتن قدرتهای ماورایی امری رایج است، اساسا بدون هیچ قدرتی متولد شد. در بیشتر سالهای کودکیاش، مورد قلدری و بیتوجهی قرار گرفت و حتی قهرمان محبوبش، آل مایت، صراحتا به او گفت که تبدیل شدن به یک قهرمان برایش غیرممکن است. با وجود این، او هرگز از تلاش دست نکشید. وقتی نهایتا اعتماد آل مایت را به دست آورد و قدرت یکی برای همه را دریافت کرد، شرایط بهطرز جادویی آسان نشد، بلکه حتی سختتر هم شد. بدنش بههیچوجه آمادگی تحمل چنین قدرتی را نداشت. هر بار که از آن استفاده میکرد، استخوانهایش میشکست، عضلاتش پاره و اغلب به بستری شدن در بیمارستان ختم میشد. در یک مقطع، او بهطور دائمی به بازوهایش آسیب رساند تا جایی که دیگر امکان بهبودی کامل برای آنها وجود نداشت.
آنچه میدوریا را به شخصیتی الهامبخش بدل میکند، صرفا این نیست که مجبور بود قدرتی را از صفر پرورش دهد، بلکه این است که هرگز اجازه نداد درد و رنج مانعی در مسیرش شوند. او هر نبرد را تحلیل میکرد، رفتار و تواناییهای همکلاسیهایش را بررسی مینمود و در نهایت استراتژیهایی طراحی کرد که به او اجازه میداد با کنترل دقیق، از درصدهای مختلف قدرت یکی برای همه استفاده کند. از حالت فول کاولینگ گرفته تا شوت استایل و بلک ویپ و فراتر از آن، هر تکنیک جدیدی که فرا گرفت، نتیجهی خون، عرق و محاسباتی بود که با دقت و فداکاری پیش میرفت.
تانجیرو کامادو (Tanjiro Kamado)
انیمه دیمن اسلیتر (Demon Slayer)
در آغاز انیمه Demon Slayer، تانجیرو کامادو صرفا پسری ساده بود که در کوهستان به فروش زغال مشغول بود و تمام تلاشش را میکرد تا از خانوادهاش حمایت کند. اما تنها تا پایان قسمت نخست، تمام دنیای او فرو پاشید. شیاطین، خانوادهاش را قتلعام کردند و خواهرش، نزوکو، به یک شیطان بدل شد. آنچه پس از آن اتفاق افتاد، یکی از بیامانترین و از لحاظ احساسی، تأثیرگذارترین سفرهای شخصیتمحور در دنیای انیمه طی سالهای اخیر بود. تانجیرو از هیچ استعداد ذاتی خاصی برخوردار نبود، نه شنوایی خارقالعادهی زنیتسو را داشت، نه غرایز وحشی اینوسکه را و نه مهارتهای ذاتی هاشیرا. او هنر تنفس تمرکز کامل را از طریق درد، تمرین مداوم و ارادهی بیوقفه فرا گرفت. با این حال، حتی با همهی اینها، بارها و بارها با شکست مواجه شد.
او به سختی و تنها به لطف همراهی دیگران، از نبردهایی با ماههای پایینی بهویژه آکازا و داکی جان سالم به در برد. اما آنچه تانجیرو را بهراستی متمایز میسازد، این است که در تمام مسیر، هیچگاه مهربانی ذاتیاش را از دست نداد. حتی در لحظاتی که با دشمنانی بیرحم درگیر بود، برای روح آنها دعا میکرد و نسبت به درد و رنجشان همدلی نشان میداد. چنین سطحی از انسانیت در نمایشی که از رنج و خشونت اشباع شده، بهندرت دیده میشود. همین ویژگی است که او را از مرزهای یک قهرمان صرف فراتر میبرد. در دنیایی که بیوقفه او را محک میزد و محدودیتهایش را به چالش میکشید، تانجیرو شفقت را نه از روی ضعف، بلکه به عنوان یک انتخاب آگاهانه برگزید. این تعادل میان قدرت و همدلی، همان چیزی است که او را شایستهی حمل یاد و خاطرهی خانوادهاش و امید نزوکو بر دوش خود ساخت.
آستا (Asta)
انیمه شبدر سیاه (Black Clover)
در دنیای پادشاهی شبدر سیاه، متولد شدن بدون جادو، عملا بهمعنای صدور حکم مرگ است. جادو نهفقط ابزار قدرت، بلکه تعیینکنندهی جایگاه و هویت اجتماعی افراد است. آستا هیچکدام از اینها را نداشت. در حالی که همسنوسالانش در ۱۰ سالگی قادر به پرواز و اجرای جادوهای پیچیده بودند، او همچنان به تمرینات بدنی مشغول بود و با صدایی بلند و خستگیناپذیر، از رؤیای تبدیل شدن به پادشاه جادوگران سخن میگفت. در آغاز، هیچکس حتی مخاطبان انیمه او را جدی نمیگرفتند. فریادهای مداومش، خوشبینی بیوقفهاش و فقدان کامل مهارتهای جادوییاش، بیشتر جلوهای طنزآمیز داشت تا قهرمانانه. اما شبدر سیاه از ابتدا هدف خود را میدانست: ساختن یک قهرمان از صفر مطلق.
آستا از همه بیشتر تمرین کرد؛ روز به روز بدنش را تا آستانهی ناتوانی پیش برد و در نهایت، از یک گریموار پنجبرگ (گریمواری مرتبط با شیاطین) یک شمشیر ضد جادو دریافت کرد. حتی پس از آن، او ناچار بود شیوهی استفاده از این شمشیر را بدون داشتن آموزش رسمی یا استعداد ذاتی، بهتنهایی بیاموزد. با گذر زمان و پیشرفت داستان، آستا نهتنها قویتر شد، بلکه به منبع الهام اطرافیانش نیز تبدیل گشت. از یونو گرفته تا نوئل و ناخت، همگی حضور او را تصدیق کردند. او در برابر میزبانان شیاطین ایستادگی کرد، پادشاهیها را از سقوط نجات داد و به نمادی زنده از آن چیزی تبدیل شد که میتوان با ایمان بیچونوچرا به خود بهدست آورد. آستا ممکن است جادو نداشته باشد، اما او چیزی به همان اندازه قدرتمند در اختیار داشت: اعتقادی خللناپذیر به اینکه حتی یک دهقان در پایینترین جایگاه اجتماعی نیز میتواند بر ساختاری ناعادلانه غلبه کند و آن را از نو بسازد.
راک لی (Rock Lee)
انیمه ناروتو (Naruto)
مسیر راک لی، گواهی زنده بر این حقیقت است که استعداد، همهچیز نیست. در جهانی که چاکرا سرنوشت انسانها را رقم میزند، او بدون حتی ذرهای چاکرا متولد شد. لی نه توانایی استفاده از نینجوتسو را داشت، نه قادر به بهکارگیری گنجوتسو بود. در دنیای ناروتو، چنین شرایطی برای هر شینوبی جوان، بهمعنای پایان راه و صدور حکم شکست بود. اما لی در همان ابتدای مسیر خود تصمیمی قاطع گرفت: اگر نمیتواند با نبوغ متولد شود، پس آنقدر تلاش خواهد کرد تا از نبوغ پیشی بگیرد.
تحت آموزشهای سختگیرانهی مایت گای، راک لی بدنش را تا فراتر از مرزهای تواناییهای انسانی تقویت کرد. در حالی که دیگر شاگردان با اجرای حرکات دست، تکنیکهای نینجایی را میآموختند، او با قدرت خالص بدنیاش تختهسنگها را خرد میکرد. لی با تبدیل بدنش به سلاح، به تایجوتسوکاری تبدیل شد که حتی قدرتمندترین شینوبیها نیز از مواجهه با او واهمه داشتند. تکنیک ویژهاش، نیلوفر اولیه، چیزی بود که هیچکس از فردی که به چشم شکستخورده به او مینگریستند، انتظار نداشت.
اما لحظهای که جایگاه راک لی را به عنوان نماد تمام افراد دستکمگرفتهشده تثبیت کرد، در خلال امتحانات چونین فرا رسید. در آن نبرد، او مقابل گارا اعجوبهای با سپر شنی نفوذناپذیر قرار گرفت. با اینکه لی کاملا به محدودیتهای خود آگاه بود، اما عقب ننشست. وزنههای سنگین تمرینیاش را از پا باز کرد و با چنان سرعت و قدرتی به حمله پرداخت که تمام استادیوم را در سکوتی متحیر فرو برد. اگرچه در نهایت آن مبارزه را واگذار کرد، اما احترام تماشاگران و رقبا را به دست آورد. چراکه گاهی، پیروزی در نتیجه نهایی خلاصه نمیشود؛ بلکه در شهامتی است که برای حضور در میدان و مبارزه نشان میدهی رقم می خورد. راک لی نمونهای است از اینکه تلاش بیوقفه و ارادهی آهنین میتواند در برابر استعداد ذاتی بایستد و حتی از آن فراتر رود.
منبع: مجله بازار