نیلی بلاگ‌

«به وفاداری قدرتمندان اعتمادی نیست!»

گلستان سعدی؛ درسی از استاد سخن: «به وفاداری قدرتمندان اعتمادی نیست!»

اعتماد به وفاداری و لطف قدرتمندان چندان کار عاقلانه‌ای که نظر نمی‌رسد؛ چرا که این افراد زمانی که پای قدرت در میان باشد، تنها به قدرت فکر می‌کنند.

کد خبر :
۲۴۴۷۴۳

۱۲ خرداد ۱۴۰۴ –
۱۰:۱۸

فرادید| سعدی گلستان را در اردیبهشت‌ماه سال 655 و 656 هجری سرود و دو تا از حکمت‌آموزترین و در عین حال شیرین‌ترین آثار ادبیات فارسی را به وجود آورد. شاید همین شیرینی و پندآموزی این دو اثر سعدی است که باعث شده است که استاد اصغر دادبه معتقد باشند که مدخل آشنایی با ادبیات فارسی باید بوستان و گلستان سعدی باشد.

به گزارش فرادید، گلستان، هشت باب دارد که هر باب آن موضوع خاصی دارد. سعدی آنچنان حکمت را با شیرین‌سخنی پیوند داده است که مخاطب از هر سطر  آن لذت خواهد برد. تا پیش از سعدی نثر مسجع فارسی، با وجود این که هرگز از شیرینی تهی نبود، اما سرشار از تکلف و زیاده‌روی بود. نمونه بارز چنین متنی را می‌توان مقامات حمیدی دانست که با وجود این که مورد پسند بسیاری از شعرا و ادیبان زمان خود و پس از خود واقع شد، اما به دلیل همین زیاده‌روی‌ها در نهایت به مقامی که گلستان در ادامه یافت، حتی نزدیک هم نشد.

باب اول: در سیرت پادشاهان

اعتماد به وفاداری و لطف قدرتمندان چندان کار عاقلانه‌ای که نظر نمی‌رسد؛ چرا که این افراد زمانی که پای قدرت در میان باشد، تنها به قدرت فکر می‌کنند. 

یکی از وزرا معزول شد و به حلقهٔ درویشان درآمد. اثر برکتِ صحبتِ ایشان در او سرایت کرد و جمعیّتِ خاطرش دست داد. مَلِک بار دیگر بر او دل خوش کرد و عمل فرمود. قبولش نیامد و گفت: معزولی به نزد خردمندان بهتر که مشغولی.


آنان که به کنجِ عافیت بنشستند

دندانِ سگ و دهانِ مردم بستند


کاغذ بدَریدند و قلم بشکستند

وز دستِ زبانِ حرف‌گیران رستند


ملک گفتا: هر آینه ما را خردمندی کافی باید که تدبیرِ مملکت را بشاید. گفت: ای ملک نشانِ خردمند کافی جز آن نیست که به چنین کارها تن ندهد.


همای بر همه مرغان از آن شرف دارد

که استخوان خورد و جانور نیازارد


سیه‌گوش را گفتند: تو را ملازمتِ صحبتِ شیر به چه وجه اختیار افتاد؟ گفت: تا فضلهٔ صیدش می‌خورم و ز شرِّ دشمنان در پناهِ صولتِ او زندگانی می‌کنم. گفتندش: اکنون که به ظلِّ حمایتش در آمدی و به شکرِ نعمتش اعتراف کردی، چرا نزدیک‌تر نیایی تا به حلقهٔ خاصانت در آرد و از بندگانِ مخلصت شمارد؟ گفت: همچنان از بَطْشِ او ایمن نیستم.


اگر صد سال گَبْر آتش فروزد

اگر یک دم در او افتد بسوزد


افتد که ندیم حضرتِ سلطان را زر بیاید و باشد که سر برود و حکما گفته‌اند: از تلوّنِ طبعِ پادشاهان بر حذر باید بودن که وقتی به سلامی برنجند و دیگر وقت به دشنامی خلعت دهند و آورده‌اند که ظرافتِ بسیار کردن هنرِ ندیمان است و عیبِ حکیمان.


تو بر سرِ قدرِ خویشتن باش و وقار

بازیّ و ظرافت به ندیمان بگذار

منبع خبر

مطالب مشابه را ببینید!