هنر چیست؟ آیا هنر درنهایت باید سرگرم کننده باشد؟ یا به قول آدورنو هنر باید انسان را به تفکر وا دارد؟ دوستانی که با نقدهای من آشنا هستند، میدانند که با گزینه دوم به شدت مخالفم. فیلم Mountainhead برخلاف سلیقه و نظر من بر روی گزینه دوم تاکید دارد. پس در همین خط اول حجت را با دوستان تمام کنم. خبری از فیلم سرگرم کننده نیست. Mountainhead تلاشی برای نقد بورژوازی و انسانِ نیهیلیسمی است (به تعبیر نیچه واپسین انسانها). اما آیا این نقد از مدیوم هنر و فلسفه به درستی بیان شده است؟
تئودور آدورنو فیلسوف مکتب فرانکفورت
فیلم Mountainhead به کارگردانی جسی آرمسترانگ، در سال ۲۰۲۵ منتشر شد و یک درام سیاه و ساتیریک است که زندگی چهار میلیاردر فناوری را در یک عمارت لوکس کوهستانی به نام “Mountainhead” نشان میدهد. این فیلم در حالی روایت میشود که جهان درگیر بحران ناشی از تبلیغات نادرست تولید شده توسط هوش مصنوعی است. داستان با گردهمایی این چهار نفر در “Mountainhead” آغاز میشود، مکانی الهامگرفته از فلسفه آین رند که دیدگاههای خودمحورانه آنها را نشان میدهد. هر یک اهداف پنهانی دارند: وینیس میخواهد Bilter را بخرد تا از مسئولیتپذیری برای نقش Traam در بحران جهانی اجتناب کند؛ رندال از رشد Traam حمایت میکند تا راهحلهای ترانسهیومانیستی برای سرطان خود پیدا کند؛ جف با افزایش ارزش خالص خود از طریق Bilter، خرید وینیس را رد میکند؛ و Soup به دنبال سرمایهگذاری برای Slowzo است. داستان با روایتی نه چندان جذاب درگیری این چهار نفر و آشوب جهانی که هوش مصنوعی باعث آن شده است را به تصویر میکشد. قبل از بررسی جنبههای مختلف فیلم بهتر است به یک بحث اساسی و مهم برسیم. آدورنو کسی که هنر را نه سرگرمی بلکه مدیومی برای تفکر میدانست. آیا فیلم Mountainhead یک اثر تفکر برانگیز است؟ آیا میشود از آن یاد گرفت؟ تئودور آدورنو، فیلسوف، جامعهشناس و نظریهپرداز مکتب فرانکفورت، دیدگاه پیچیده و انتقادیای درباره هنر ارائه میدهد که عمدتاً در کتاب «نظریه زیباییشناسی» (Ästhetische Theorie, 1970) و سایر آثارش مانند «دیالکتیک روشنگری» (مشترک با هورکهایمر) تبیین شده است. آدورنو هنر را در بستر جامعهی سرمایهداری و فرهنگ مدرن بررسی میکند و آن را هم نیرویی رهاییبخش و هم موضوعی در معرض سلطهی نظامهای اجتماعی میبیند. آدورنو هنر را نیرویی دیالکتیکی میداند که میتواند واقعیت اجتماعی را هم بازتاب دهد و هم نقد کند. او معتقد است که هنر اصیل (autonomous art) در برابر منطق سود محور و ابزارگرای جامعهی سرمایهداری مقاومت میکند. هنر اصیل، بهویژه در فرمهای مدرنیستی، از طریق فرم و محتوای خود، ناسازگاریها و تناقضات جامعه را آشکار میکند و به مخاطب امکان تأمل انتقادی میدهد. آدورنو همچنین بر استقلال هنر تأکید دارد، یعنی هنر باید از سلطهی بازار، مصرفگرایی و ایدئولوژیهای سیاسی آزاد باشد. این استقلال به این معنا نیست که هنر از جامعه جدا است، بلکه هنر از طریق فرم و ساختار خود، بهطور غیرمستقیم، نقدی از جامعه ارائه میدهد. برای مثال، آثار مدرنیستی مانند موسیقی آرنولد شونبرگ یا رمانهای جیمز جویس، به دلیل پیچیدگی و امتناع از سادهسازی در برابر فرهنگ تودهای مقاومت میکنند. ادورنو (همراه با ماکس هورکهایمر) مفهوم صنعت فرهنگ را در «دیالکتیک روشنگری» مطرح میکند. او معتقد است که در جامعهی سرمایهداری، هنر به کالایی تبدیل شده که برای مصرف تودهها تولید میشود (مانند فیلمهای هالیوودی یا موسیقی پاپ). این نوع هنر، برخلاف هنر اصیل، به ابزاری برای تثبیت وضع موجود و تخدیر آگاهی انتقادی تبدیل میشود. صنعت فرهنگ، با استاندارد سازی و سادهسازی، خلاقیت و تأمل را سرکوب میکند.
آدورنو همچنین هنر را به رنج و تجربهی منفی پیوند میدهد. او معتقد است که هنر اصیل باید رنجهای جامعه (مانند بیگانگی، ظلم و سرکوب) را بازتاب دهد. برای مثال، او پس از هولوکاست نوشت: «نوشتن شعر پس از آشویتس وحشیانه است»، که نشاندهندهی تردید او در امکان بیان زیبایی در جهانی پر از فاجعه است. با این حال، او بعداً تأکید کرد که هنر همچنان میتواند این رنج را به شکلی انتقادی بیان کند. برای آدورنو، هنر اصیل نیرویی دیالکتیکی است که از طریق استقلال خود، تناقضات و بیگانگیهای جامعهی سرمایهداری را نقد میکند. در مقابل، صنعت فرهنگ هنر را به کالایی برای مصرف تودهها تبدیل میکند و آگاهی انتقادی را سرکوب میکند. هنر مدرنیستی و آوانگارد، با فرمهای پیچیده و مقاومت در برابر سادهسازی، برای آدورنو راهی برای حفظ حقیقت و نقد اجتماعی است. تا به اینجا امیدوارم که با ایدههای کلی آدورنو آشنا شده باشید. با استدلال او میشود عنوان کرد که فیلم Mountainhead اثر خوبی است. چرا که جامعه را نقد میکند. مخاطب را آگاه کرده و درنهایت مخاطب با دید تازهای به سراغ جهان پیرامون خود خواهد رفت. مشکل من با آدورنو در دو بخش شکل میگیرد. اول اینکه هنر تعاریف مختلفی دارد چرا که در جهان متافیزیک جای میگیرد. اما اگر هگلی به قضیه نگاه کنیم طبعا باید به سراغ ریشه هنر نیز برویم. آیا هنر برای اولینبار به وجود آمد که حسهای انسان را بازنمایی کند یا اینکه به وجود آمد تا تفکر حاصل کند؟ مدیومِ تفکر کتاب است. میشود کتابهای فراوانی درباره سرمایهداری خوانده و با مفهوم طبقه آشنا شد. اما وقتی تسلیم و بیاراده مقابل یک فیلم مینشینیم به این امید که به جای خواندن هزاران صفحه کتاب سنگین، در یکی دو ساعت نقد جامعه را فرا بگیریم، حقیقتا توهینی به مقام و جایگاه تفکر است. هنر به وجود آمده تا انسان را از واقعیت زندگی کنده، به دور دستها ببرد و قوه تخیلاش را تحریک کند. حسهایش را زنده کرده و درنهایت سرش را گرم کند. پس من همچنان معتقدم که در هنر هر چیزی ممکن است (حتی فلسفه) به شرطی که از پس سرگرمی بیاید. در مرحله دوم مسئله این است که فیلم Mountainhead در نقد جامعه و سرمایهداری خیلی ضعیف است.
داستان چهار کاراکتر دارد. سرمایهدارانی که تنها به فکر منافع شخصی هستند و برای رسیدن به این خواستههای حاضرند جهان را به آتش بکشند. وقتی بورژاوزی چنین به تصویر کشیده میشود، معلوم است که نویسنده با این طبقه و طبقهِ قدرت آشنا نیست. ثروتمندانی خودخواه و حیوان صفت بسیار کلیشهای و دم دستی هستند و تقریبا در تمامی آثار مشابه بورژاوزی چنین به تصویر کشیده میشود. مبحوس ماندنِ آنها در یک محیط هم میراثِ لوئیس بونوئل است. در یک محیط مبحوس میشوند تا درنهایت خوی حیوانی آنها بیرون آید. اما نقد به این طبقه عمیقتر از این حرفهاست. بحران هوش مصنوعی عمیقتر از چند سکانس معمولی است. آشوب جهانی و مشکلات گلوبالیستی با چند خط دیالوگ ساخته نمیشود. این فیلم مثل ادعای پوچی است که مثلا یک هنرمند با یک فیلم نه چندان مهم میخواهد مشکلات زنان در جامعه را به تصویر بکشد. مشکلاتی چنین بزرگ و بنیادین در فیلم و آهنگ نمیگنجد. بحث زیاد است. تحلیلهای زیادی از منظرهای مختلفی باید اجرا شود. پس وقتی فیلمی میآید و ادعا میکند که میخواهد نقد بر مشکلات بزرگ جامعه باشد، مخاطب حرفهای میداند که قرار است با یک زباله روبرو شود. از فیلم The Menu گرفته تا The Platform تنها موفق به جذب مخاطبین روشنفکر نما میشوند. کسانی که اسم مفاهیم را یاد گرفتهاند اما معانی را نمیدانند. برایشان هر مفهوم و مجهولی سطحی است. آدورنو هم به مخاطب و هم به خالقِ این نوع آثار این توهم را داده که می شود چنین فیلمی ساخته و تماشا کرد!
شاید برای خوانندگان عزیز این مسئله پیش آید که این همه فلسفه بافی بهر چه بود؟ میدانم که دوستان میخواهند درباره کیفیت خود فیلم بدانند اما باور کنید همینهایی که نوشتم کیفیت فیلم را مشخص میکند. Mountainhead یک فیلم شعاری است. همهچیز در حد یک اسم باقی مانده و عملا چیزی ساخته نشده است. بورژوازی، اگزیستانسیالیسم، قدرت، نقد جامعه؛ اینها همه برای یک کارگردان زیادی بزرگ است. در کل تاریخ سینما شاید چند کارگردان انگشتشمار بودهاند که موفق به ساخت این مفاهیم در قالب تصویر شدهاند. حال کارگردان این فیلم (جسی آرمسترانگ) هرچقدر که میخواهد محبوب و معروف باشد. Succession که هیچ بزرگتر از آن را هم نوشته باشد. این مفاهیم را نمیشود به این سادگیها ساخت. در فیلم Mountainhead کارگردان چندین جا از دوربین Pov استفاده میکند. به این امید که مخاطب خودش را بخشی از فضای این اتاق بداند. اما مخاطب فرسنگها با این محیط زمخت و غیر انسانی فاصله دارد. کاراکترها را باور نمیکند. همراه آنها نیست. هرچند که برخلاف کل فیلم، بازی بازیگران به راستی عالی است. نمیدانم چرا اما بازی هر چهار نفر به خصوص کوری مایکل اسمیت به یاد ماندنی و عالی است. استیو کرل دوست داشتنی هم که آمده بود تا ژانر دارک کمدی را باورمندتر کند اما فیلمنامه درحدی نبود که بتواند ژانر دارک کمدی بسازد. موسیقی متن هم دست به دامن تکنیکهای روانشناسی موسیقی شده تا شاید بتواند فضای سنگین و پُر استرس را به مخاطب قالب کند. اما برای حسِ چنین فضایی نه تکنیک که فُرم لازم است. با اینکه این دو اثر قابل مقایسه نیست اما جنایت و مکافات فیودور داستایفسکی را در نظر بگیرید. نه موسیقی داشت، نه نور و نه حتی نثری عجیب و غریب. تنها فرم داشت و این فُرم چنان فشاری به مخاطب خود میآورد که گویی او راسکلنیکف است و قاتل!
در پایان چنین میشود گفت که فیلم Mountainhead اثری شعار زده با دیالوگهای طولانی و خسته کننده است. عملا لذتی در این فیلم نیست و هیچ سرگرمی نصیب شما نخواهد شد. اما اگر به آدورنو، مکتب فرانکفورت، فیلم فلسفی و سرمایهداری علاقه دارید حتما این فیلم را دیده و بعد به سراغ نقد بیاید. در این مقاله سعی بر آن شد تا ضمن ارزیابی اثر، نگاهی عمیقتر و بهتر به هنر و فلسفه داشته باشیم. آیا فلسفه در هنر جایز است؟ اصلا هنر چیست؟ فیلم فلسفی چیست؟ اینها مفاهیمی بود که در نقد به آن اشارههایی شد.
نمره نویسنده به فیلم: ۳ از ۱۰
نظرات کاربران